رمضان بود. هوا شرجی میزد.
رزمندهها دل در دلشان نبود؛ زمان، زمان انتقام بود.شامگاه بیست و یکم ماه رمضان
بود و عملیات رمضان کلید خورد و «یا صاحب الزمان(عج) ادركنی» ذکر لبهایی شد که
دیدار محبوب را تمنا کردند.
رمضان
بود. عطش بود. بوی پیکرهای سوخته از میدان مین می آمد و آنان که از دیدار حق محروم
ماندند با آب كانال پرورش ماهی و نهر كیتبان و ... وضو
گرفتند
23تیرماه 1361 مردم ایران در حال راز و نیاز و دعا و شب زندهداری بودند که
رزمندگان اسلام برای تنبیه متجاوز به معشوق لبیک گفتند و مقابل چشمان حیرت زده
دشمن،به 27 كیلومتری خاک دشمن رسیدند. رمضان بود.عطش بود.بوی پیکرهای سوخته از
میدان مین می آمد و آنان که از دیدار حق محروم ماندند با آب كانال پرورش ماهی و نهر
كیتبان و ... وضو گرفتند.7400 نفر از نیرویهای دشمن را کشتند و یا زخمی کردند و
1315 اسیر گرفتند .
سید مسعود شجاعی طباطبایی: محور عملیاتی پاسگاه
زید، تیر ماه 1361، در عملیات رمضان و در گرمای شدید شلمچه، رزمنده پیكر پاک یک
شهید را در آغوش گرفته و برای انتقال به پشت جبهه میبرد. در عكس شیرمردی از قافله
عشق مسافر این دیار را در آغوش گرفته است؛ انگار ملائك بال خود را زیر پیكر پاك
شهید گستردهاند و همگی آمدهاند تا سبكبالی عاشق را در لیلة القدر عملیات رمضان
بهدست قافلهسالار و امام شهدا برسانند.
این جاذبه عشق است كه قطرات خون امام خود را در گذر زمان همچون ستارگان در دل
كهكشان پاشیده است و رهجویان عشق، چه زیبا این مسیر را دریافتند و راه قبله نور را
با كلمات امام راحل فهمیدند و قدم در وادی شهادت گذاشتند. ای همسفران معراج حسین،
شما برگزیدگان تاریخ خدایید و از این روست كه حسین شما را در معراج عشق پذیرفته
است. راز این انتخاب را كسی خواهد فهمید تا بال در بال كبوتران حرم اُنس بیفكند و
چه زیبا توانستید در این معنا غوطهور شوید. كلام برای درك این معنا عاجز است و
بازكننده این راز، تنها سكوت است و نه كلام.
سردار جعفر جهروتی: مرحله دوم عملیات رمضان که
شد، ما نبودیم. یعنی تیپ در سوریه و لبنان بود. وقتی برگشتیم، شهید همت مسوولیت تیم
را برعهده گرفت. من در مرحلة پنجم عملیات مسوولیت مهندسی رزمی را بر عهده داشتم و
مسوولیت گردان تخریب هم به عهده من بود. ماموریت ما جوری بود که روز و شب باید کار
میکردیم.گردان تخریب باید جلوی گردانهای عملکننده راه میافتاد و معبر باز
میکرد و برای مهندسی هم باید 17کیلومتر خاکریز میزدیم تا کاری کنیم که دشمن از
پهلو نتواند سمت ما بیاید و مجبور شود نیروها را دور بزند. روبهروی ما مثلثیها و
کانال پرورش ماهی قرار داشت و سمت راست ما خالی بود.
ما در این عملیات با حاج همت مشورت کردیم که بیاییم با وجود طولانی بودن خاکریز،
شب قبل از عملیات یک مقدار از خاکریز را به سمت خاکریز دشمن بزنیم. این کار را شروع
کردیم و همین باعث شد دشمن از عملیات ما مطلع شود. ولی چاره دیگری نداشتیم. این
خاکریز باید بین خط ما و خط عراقیها زده میشد؛ یعنی میان مرز و کانال پرورش ماهی
و مثلثیها. شب قبل از آن مقداری خاکریز زده بودیم و آن شب باید برای ادامه خاکریز
قبلی، خاکریز عراقیها را رد میکردیم و میرفتیم سمت مثلثی سوم.
در عكس شیرمردی از قافله عشق مسافر
این دیار را در آغوش گرفته است؛ انگار ملائك بال خود را زیر پیكر پاك شهید
گستردهاند و همگی آمدهاند تا سبكبالی عاشق را در لیلة القدر عملیات رمضان بهدست
قافلهسالار و امام شهدا برسانند
آن شب من خودم جلوی بولدوزرها راه افتادم. تصور کنید دشمن از عملیات ما کاملا
مطلع بود و نمیخواست ما به مقصد خودمان برسیم. خاکریز عراق را که رد کردیم، من
برای اولین بار در جبهه جنگ، دیدم که هواپیمای عراقی در شب میآمد و با ریختن منور
تمام منطقه را مثل روز روشن میکرد. از آن طرف هم عراق آتش سنگینی میریخت و این
آتش آنقدر زیاد بود که وقتی ما به پشت میدان مین رسیدیم، اصلا جرات تکان خوردن
نداشتیم. باز همانجا بود که ما برای اولین بار دیدیم دشمن در آن عملیات از
گلولههای آتشزا استفاده میکند؛ گلولههایی که وقتی به بچهها میخورد، بچهها
آتش میگرفتند و میسوختند.
حالا رسیده بودیم به میدان مین. آتش دشمن به قدری زیاد بود که بچههای تیپ علی
ابنابیطالب (ع) نتوانستند از میدان مین رد شوند و چیزی حدود 450 نفر از بچهها
آنجا شهید شدند. دیگر از بچههای تخریب هم خبری نبود. همهشان یا شهید شده بودند یا
مجروح. همه چیز آنجا حسابی به هم ریخته بود. من راه افتادم وسط میدان مین. چون هیچ
کسی آنجا نبود. باید سیم تلهها را برای خنثی کردن مینها قطع میکردم، اما سیمچین
همراهم نبود. مجبور شدم با دندان سیم تلهها را باز کنم و هر طور که شده مینها را
خنثی کنم.
هوا دیگر داشت روشن میشد. ما یکدفعه دیدیم از پشت سر چند گلولة تانک به سمت
خاکریز آمد. فهمیدیم که پشت سرمان نا امن است. آنجا حدود 30 لودر و بولدوزر داشتیم
که دو تا از بولدوزرهایمان از بین رفته بود و یک لودرمان را هم زده بودند. راننده
لودرها همه خسته بودند و دیگر توان کار کردن نداشتند. آنجا شهید «محسن حیاتپور»
همراه تیپ بیسیم به کمک من آمد. من هم قطبنما را به دست او دادم و گفتم او به جای
من جلوی بولدوزرها حرکت کند. خودم هم چند گونی کمپوت از ماشین تیپ بیسیم برداشتم و
یکی یکی باز میکردم و به رانندههای بولدوزر میدادم تا بخورند و به کارشان ادامه
بدهند.راننده ها خسته شده بودند.در میان همه آنها یک جوان 16، 17 ساله بسیجی که
راننده لودر بود ایستاد و گفت من حاضرم خاکریز را ادامه بدهم. این در حالی بود که
لودرها را چون زیاد بالا میآمدند عراقیها میزدند و باید قبل از لودر، بولدوزر
منطقه را دپو میکرد . اما این جوان که اصفهانی هم بود مصرانه میخواست کار کند و
سرسختی او غیرت بقیه رانندهها را هم تحریک کرد و همه بعد از او آماده شدند تا کار
کنند. تا دو کیلومتر خاکریز دوجداره را ادامه دادیم که یکدفعه لودر نوجوان 16 ساله
را زدند و او همانجا شهید شد.
امیر سرتیپ غلامعلی جانگداز:
ما در عملیات رمضان یک ابتکار هم به خرج دادیم و صدای لودر و بولدوزر را ضبط
کردیم. در منطقهای که مهندسی ما کار نمیکرد این صدا را پخش کردیم تا دشمن گمراه
شود؛ به این خاطر که به شدت روی بچههای مهندسی ما شلیک میکردند.
سردار عباس سرخیلی: عملیات رمضان دارای
قرارگاههای «قدس، فجر، فتح و نصر» بود و من به عنوان مسئول تیپ زرهی قرارگاه قدس
مشغول به كار شدم. قرارگاه قدس در عملیات رمضان دارای دو تیپ بعثت به فرماندهی شهید
امینی و تیپ 41 ثارالله به فرماندهی حاج قاسم سلیمان بود.
عملیات رمضان برخلاف عقبنشینیهایش موفق بود، چرا كه توانستیم از دژ مرزی ایران
تا پاسگاه «زید» به فاصله 10 كیلومتر وارد خاك عراق شویم و تا پشت دیوارهای شهر
بصره و كانال پرورش ماهی پیشروی كنیم. عراق دارای جدیدترین استحكامات مثلثی شكل
بود كه به صورت مثلثی و كیلومتری آنها را ایجاد كرده بود. مثلثهای زرهی دشمن به
شكلی طراحی شده بود كه ضلع دوم آن نامعلوم بود و این نكته را میرساند كه توان
نظامی روسها و اسرائیلیها، عراقیها را در این عملیات مورد حمایت قرار داده است.
كانال پرورش ماهی با داشتن 30 كیلومتر طول و یك كیلومتر عرض در نزدیكی «تنومه و
بصره» به عنوان بزرگترین مانع برای پیشروی ما محسوب شد.
این رزمنده دوران دفاع مقدس با بیان خاطراتی از شهید «ناهیدی» در عملیات رمضان
خاطرنشان كرد: شهید ناهیدی، اهل تهران بود و علاوه بر اینكه در دانشگاه درس
میخواند با لباس بسیجی به جبهه میآمد و با ابتكارات خودش توانست خدمات زیادی را
انجام دهد. زمانی كه در قرارگاه نصر با حسن باقری كار میكردم شهید ناهیدی با
نامهای كه از رحیم صفوی در دست داشت به ما ملحق شد و با كوچكترین امكانات و به
تنهایی توانست 2 عدد توپ را با ماشین كشنده در «دار خوئین» به دست ما برساند تا در
عملیات مورد استفاده قرار دهیم و انگیزه بالای او به همراه شهید یزدانی برای سایر
نیروها مثالزدنی بود.
عملیات رمضان برخلاف عقبنشینیهایش
موفق بود، چرا كه توانستیم از دژ مرزی ایران تا پاسگاه «زید» به فاصله 10 كیلومتر
وارد خاك عراق شویم و تا پشت دیوارهای شهر بصره و كانال پرورش ماهی پیشروی كنیم.
عراق دارای جدیدترین استحكامات مثلثی شكل بود كه به صورت مثلثی و كیلومتری آنها را
ایجاد كرده بود. مثلثهای زرهی دشمن به شكلی طراحی شده بود كه ضلع دوم آن نامعلوم
بود و این نكته را میرساند كه توان نظامی روسها و اسرائیلیها، عراقیها را در
این عملیات مورد حمایت قرار داده است
امیر بازنشسته تراب ذاكری، افسر اطلاعات قرارگاه كربلا
در عملیات رمضان:
ما سرمست پیروزیهای گذشته بودیم و دشمن را به درستی احصا نكردیم در حالی كه
رژیم بعث با انجام تغییرات عمده پس از عملیات بیتالمقدس، زمین را به كلی مسلح كرده
و به بازسازی توان تحلیل رفته خود پرداخت.هماهنگی در این عملیات به درستی وجود
نداشت و فرماندهان عملیات دچار اشكالاتی مانند وحدت فرماندهی شدند و این امر در
ستادها نیز به چشم میخورد. عملیات رمضان در سه مرحله طراحی شده بود اما در 5 مرحله
اجرا شد.
در این عملیات توانستیم دستاوردهای بزرگی از جمله انهدام بخش عمدهای از تجهیزات
زرهی دشمن، نفوذ به عمق خاک عراق و نشان دادن عزم جمهوری اسلامی ایران برای تنبیه
متجاوز را به دست آوردیم، اما نتوانستیم هدف اصلی این عملیات یعنی تصرف شهر بصره را
محقق كنیم.
بخش
فرهنگ پایداری تبیان