نوشته شده توسط : من

خاتمی:انتخابات مجلس تضمین بقای اصلاح طلبان است!


 


یکی از سران فتنه در جمع عوامل کارگزاری سیاستهای انتخاباتی اصلاح طلبان درمجلس نهم ، با اشاره به "روند حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری واینکه اتفاقات ناخواسته ای بوقوع پیوسته که خواست هیچیک از دوطرف نبوده است ، گفت نباید اینگونه سرمایه های انسانی کشور بهم می تاختند ، حق بود که در یک فضای مفاهمه اختلافات بررسی می شد وشخصیتهای محترم وخدومی در این میان آسیب نمی دیدند ، من انتظار داشتم آستانه تحمل بسیار بالاتر ازاین باشد وفضای گفتمان حاکم گردد ، به هر صورت متاسف هستم وآرزو می کنم اوضاع بحرانی تر ازاین نشود واین میسر است ومی شود با سعه صدر وآزاد اندیشی بیشتر به مقصود رسید ، ما باید که تحمل مخالف را به رسمیت بشناسیم ، مخالف حق دارد در چهارچوب های شناخته شده از حقوق خود دفاع کند واین حقی است که دردنیای متمدن به رسمیت شناخته شده است ".

البته خاتمی که این روزها با آهستگی بیشتری حرکت می کند با ژستی روشنفکر مابانه و از نگاه دانای کل! این چنین سخن می گوید نگفته که این اتفاقات ناخواسته که گفته کدام است! آیا حرکت به سمت براندازی، ایجاد شورشهای خیابانی ، حمله به اموال عمومی ،زیر سوال بردن صدر تا ذیل نظام و .... که همگی تحت لوای دروغ بزرگ "تقلب"صورت گرفت ناخواسته بوده؟!آیا حمایت صد در صدی ایشان و دیگر سران فتنه از این همه آتش افروزی و ارتباط مسقیم با منافقین و سایر گروهکهای ضد انقلاب و اتفاقاتی نظیر ۳۰خرداد۸۸ ،عاشورای ۸۸و حتی ۲۵ بهمن۸۹ ناخواسته بوده؟ اصلا چه کسی گفته حامیان منافقین و ضد انقلاب و جمعی اراذل و اوباش که از حمله به جان و ناموس مردم بی گناه ابایی ندارند "سرمایه های انسانی" کشور هستند؟! البته احتمالا منظور خاتمی از "شخصیتهای خدوم و محترم" موسوی و کروبی و خودش می باشند که البته در جایی دیگر گفته که باید مخالف را به رسمیت بشناسیم !

بله! مخالف محترم است ولیکن درچارچوب قانون اساسی و تا جاییکه حامیانش دست به اسلحه نبرده باشند. وقتی که کاندیدای شکست خورده انتخابات به هیچ وجه به قانون اساسی پایبند نیست و یا وقتی مدعی است که" اگر اسم من در هر صورت از صندوق بیرون نیاید تقلب شده و آن قدر باید رای گیری شود تا اسم من به عنوان رییس جمهور از صندوق بیرون بیاید"(طبق گفته وزیر اطلاعات وقت) آن وقت جناب خاتمی از "دنیای متمدن" سخن می گوید. ویژگی های دنیای متمدن ایشان و دوستانش در این ۲ سال گذشته برای ملت ایران کاملا مشخص شد.دنیای متمدن یعنی،لشکر کشی خیابانی با ادعای دروغ و به کشتن دادن مردم بی گناه و پیراهن عثمان کردن آن کشته، دنیای متمدن یعنی اسلحه کشیدن روی مردم بی گناه. دنیای متمدن یعنی........

البته آقای خاتمی در این جلسه مباحثی در باب حضور اصلاح طلبان در مجلس نهم اشاره نموده واظهار داشت ، اگر نتوانیم در مجلس آینده حضور تابلو داری داشته باشیم ، درواقع خودرا از مشارکت سیاسی محروم کرده ایم ، باید بدون واهمه در انتخابات شرکت کنیم وبا سازوکارهای مناسب بقای خودرا تضمین کنیم .

لازم به ذکر است خاتمی از بانیان اصلی کودتای مخملی واز مهره های مورد اعتماد غرب در ایران می باشد و مشخص نیست نیست چگونه وچرا به خود اجازه می دهد اینگونه پرده دری نموده وصحبت از مشارکت سیاسی وحضور در عرصه های قانونی نظام را بکند. عرصه ای که با توجه به قانون گریزی و عدم پایبندی آنها به قانون اساسی برای اصلاح طلبان تمام شده است!


 

اعترافات اپوزیسیون/از بی اطلاعی تا پول دزدی

شرایط آشفته جریان اپوزیسون خارج از کشور در مواجهه با اقتدار روز افزون جمهوری اسلامی ایران موجب شده که این گروههای مختلف این جریان برانداز ضمن اعتراف به اقتدار نظام جمهوری اسلامی به آسیب شناسی جریان خود بپردازند.
در همین رابطه یکی از سایت های وابسته به یکی از گروه های اپوزیسیون ضمن بررسی آسیب های این جریان از واقعیت های درون اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی ایران پرده برداشت.
این سایت با اذعان به نحله های فکری مختلف معرض با جمهوری اسلامی ایران اولین معضل جدی اپوزیسیون را «فقدان محور اشتراک» خوانده و در ادامه «نداشتن طرح،برنامه و دانش کافی» را از دیگر آسیب ها در این زمینه برشمرده است.
همچنین«عدم داشتن سازمان»،«خود محوری»،«حملات درون جبهه ای» از جمله آسیب هایی بوده که مورد تاکید جریان اپوزیسیون قرار گرفته است.
اما آنچه که در این آسیب شناسی قابل توجه است،اعتراف به نکاتی است که نشان می دهد این جریان تنهات در فضای انتزاعی سیر کرده و معارضه با نظام مقتدر جمهوری اسلامی ایران تنها برای انان در حکم یک حجره برای کاسبی و بهره برداری های شخصی بوده است.
در این رابطه این سایت «ربایش امکانات و بودجه توسط برخی گروه های خود محور» را به عنوان یکی از معضلات جریان اپوزیسیون ذکر کرده و تاکید کرده است که عدم شفافیت ملی بلای جان اپوزیسیون شده است.
همچنین این سایت بااعتراف به فقدان تجربه پذیری اپوزیسیون تصریح کرده است این جریان از اوضاع داخلی ایران و واقعیات موجود آنچنان بی اطلاع است که در بسیاری از هنگامه ها تنها آب در هاون می کوبد.



 

سفارت انگلیس از دیگ پلو تا فتنه سبز

کار، کار انگلیسی ها است. این دیگر نه یک ضرب المثل بلکه به واقعیتی در میان مردم تبدیل شده است. امروز انگلیس نه تنها در حوزه سیاست بلکه در حوزه های اجتماعی و اقتصادی کشورمان نیز فعالیت می کند و رد پای استعمارگر پیر را می توان در بسیاری از ناآرامی های دید. این حضور و دخالت انگلیس ها در امور داخلی کشورهای مختلف به ویژه ایران به حدی گسترده است که ذکر و شمارش آنها مثنوی هفتاد من کاغذ است . مثنوی که از صدها سال پیش آغاز و همچنان ادامه دارد. حالا امروز با توسعه علوم، به خصوص دانش دیپلماتیک سفارت انگلیس در ایران به جزیره امن بریتانیا برای هدایت دشمنی ها علیه نظام جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است. مرکزی که چند ماهی است با مطرح شدن احتمال تعطیل شدنش بریتانیا را وادار به تحرکات پیش دستانه کرده است.

اقداماتی خلاف حسن میزبانیاما تازه ترین واقعه ای که در ایران روی داده است ماجرای تعطیلی خود خواسته و ناگهانی این سفارت و درگیری کارکنان آن با مراجعین به سفارت بود. اگرچه سفارت انگلیس پس از این تعطیلی بلافاصله اقدام به بازگشایی سفارت خود در تهران کرد اما این تعطیلی را بهانه ای کرد تا سایت اطلاع رسانی خود را به رسانه ای ضد انقلاب تبدیل کند و اخباری مغایر منافع جمهوری اسلامی ایران در آن درج کند. اقدامی که بر خلاف حسن میزبانی است. در مجموع آن چیز مشخص است این است که مردم و مسئولان کشورمان به این رفتار بحث برانگیز سفارت بریتانیا در تهران عادت کرده اند و می دانند انگلیسی که کارکناش این روزها در نقش رهبران آشوب های خیابانی ظاهر می شوند فرزندان همان هایی هستند که در سفارت انگلیس برای جذب مشروطه خواهان دیگ پلو بار گذاشته بودند.

دیپلماتهایی با زبان اغتشاش
شاید بتوان به صراحت اینگونه گفت که انگلیس دخالت ها و دشمنی های خود با ایران را پس از وقایع سال 88 علنی تر کرده است. این سفارت که نقش بسیار عمده ای در سازماندهی و راه اندازی اغتشاشات پس از انتخابات داشت، طرح های خود را برای راه اندازی انقلاب رنگی در ایران از سال 87 با تشکیل کلاس های خبرنگاری و همچنین شناسایی NGO های فعال در داخل ایران و آموزش آنها برای روز موعود آغاز کرد. دیپلماتهای سفارت همچنین در ایام تبلیغات انتخاباتی نیز ملاقات های مستمری با اعضای فعال ستادهای موسوی و کروبی داشته اند. پس از روشن شدن آتش درگیری ها در تهران، کارکنان سفارت بریتانیا در نقش رهبران آشوب های خیابانی ظاهر شدند و اقدام به تحریک و هدایت شرکت کنندگان در این آشوب ها کردند. این حضور به حدی علنی بود که تعدادی از کارکنان سفارت توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدند، اگرچه بنا به دلایل نا معلوم این افراد پس از چندی آزاد و در مقابل قاضی حاضر نشدند. بر اساس گزارش های رسمی جدای از کارکنان محلی سفارت انگلیس که در اغتشاشات حضور مستقیم داشتند، برخی از کارکنان غیر محلی نیز در صحنه آشوب ها حضوری فعال داشتند. بر این اساس، گزارشها حاکی از آن است که «آلکس پنیفلد» دبیر اول سیاسی و «توماس برن» دبیر دوم سیاسی در مورخه 24/3/1388 در خیابان سنایی حین درگیری و تظاهرات حضور داشته است. علاوه بر این، «ساموئل مورگان» دیپلمات بخش روابط عمومی این سفارتخانه نیز در مورخه 25/3/1388 در حوالی خیابان شهید مطهری و شریعتی حین تظاهرات و دستگیری برخی معترضین حضور داشته است. علاوه بر این «توماس برن» و «پاول بلامی» معاون بخش ویزا(اخراجی از کشور) نیز در برخی از درگیری ها حضور داشته است که اسناد این حضور در اختیار نیروهای امنیتی قرار دارد. تمامی این ها در حالی است که حسین رسام وابسته مطبوعاتی سفارت انگلیس در تهران که در همین ایام بازداشت شد، به صراحت پرده از نقش سفارت استعمارگر پیر در اغتشاشات برداشت.
اما هیچ کدام از این دستگیری ها نتوانست از اشتیاق بریتانیا برای دخالت در امور ایران بکاهد چراکه درست یک سال بعد کارکنان سفارت، بار دیگر نقش مهمی در درگیری های پراکنده روز 25 بهمن تهران ایفا کردند. بر اساس گزارش ها افراد وابسته به لانه جاسوسی انگلیس روز 25 بهمن با حضور در صحنه درگیری ها با ماشینهای پلاک سیاسی اقدام به فیلم برداری و عکس برداری از درون ماشینها می نمودند. همچنین ترددهای مشکوکی در نقاط حادثه خیز تهران در ساعاتی قبل از اغتشاشات داشتند.

مجلس به دنبال قطع روابط با انگلیس
همین اقدامات توسط جزیره ثبات انگلیس (سفارت) در تهران بود که قطع روابط با انگلیس را به خواستی عمومی در جامعه تبدیل کرد. خواستی که نمایندگان مجلس آن را درک و بررسی آن را با تصویب فوریت طرح آغاز کردند. طرحی که با نظر لاریجانی برای بررسی بیشتر به کمیسیون امنیت ملی فرستاده شد. کمیسیون امنیت ملی در گام‌های اولیه به بررسی حوزه‌های کاهش و قطع کامل رابطه با دولت بریتانیا پرداخت و طرح مذکور را از قطع کامل روابط به کاهش رابطه تغییر و بعد از تصویب، آنرا به هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی ارسال کرد.
در حالی‌که چندین ماه از ارسال طرح کاهش رابطه با انگلیس به هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی می‌گذرد، هنوز بررسی آن در دستور کار مجلس قرار نگرفته و گفته می شود که پس از پایان بررسی و تصویب لایحه بودجه در مجلس، این طرح باردیگر به صحن علنی می آید تا تصمیمی تاریخی برای چهارصد سال رابطه ایران و انگلیس گرفته شود. این درحالی است که با مطرح شدن این موضوع و جدیت نمایندگان در مجلس برای قطع روابط سیاسی با انگلیس، بریتانیا در اقدامی پیش دستانه سفیر خود در تهران را با اعطای سمتی در افغانستان از ایران خارج کرد و این سفارت عملا مدت دو ماه و نیم است که بدون سفیر توسط کنسول اداره می شود.

کاهش رابطه یا قطع رابطه؟اما در این میان موضوع مهمی که مطرح می شود تعیین نوع رابطه ایران و انگلیس است. چراکه در مجلس دو دیدگاه مختلف در این خصوص وجود دارد. دیدگاهی که معتقد به قطع کامل رابطه و تعطیلی سفارت انگلیس در تهران است و دیدگاه دومی که مخالف قطع کامل رابطه است و اعتقاد به کاهش سطح روابط دارد.
در این خصوص اسماعیل کوثری که یکی از موافقان قطع کامل روابط با بریتانیا است به خبرنگار جوان می گوید: ما باید یک دیپلماسی محکم داشته باشیم و با خباثت های انگلیس ها علیه کشورمان، برخورد شدید داشته باشیم.
وی در پاسخ به این سوال که فکر می کنید سرانجام این طرح( قطع رابطه با انگلیس) به کجا بیانجامد ادامه می دهد: در این خصوص هیات رئیسه مجلس تصمیم خواهد گرفت اما من معتقد به قطع رابطه هستم و قطع رابطه سطح و میزان ندارد.
در طرف مقابل این دیدگاه نیز غلامرضا کرمی دیگر عضو کمیسیون امنیت ملی قرار دارد که وی به کاهش سطح روابط اعتقاد دارد. وی در این خصوص می گوید: به نظر من نظام مصالحی دارد که باید این مصالح را در نظر گرفت. شاید قطع کامل روابط با انگلیس در برهه ای این مصالح را خدشه دارد کند. بنابراین ما باید در ابتدا اقدام به کاهش روابط با انگلیس کنیم و سپس با رفع نیازها در طول زمان اقدام به قطع کامل روابط کنیم.
وی ادامه می دهد: ایران با قطع کامل روابط عملا دست خود را در قبال اقدامات خصمانه انگلیس علیه کشورمان می بندد و ما اهرم فشار خود به بریتانیا را از این طریق از دست می دهیم. حتی با توجه به وضعیت تحریم ها ممکن است قطع روابط مشکلات اقتصادی نیز برای ما به وجود بیاورد. بنابراین در شرایط فعلی صلاح به کاهش روابط است نه قطع آن.
این عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در پاسخ به این سوال خبرنگار جوان که منظور شما از کاهش سطح روابط، حذف سفیر و نصب کنسول است که وی پاسخ می دهد: به نظر من وجود سفیر بسیار بهتر از کنسول است چراکه ایران با داشتن سفیر در انگلیس می تواند تحرکات بیشتری را دنبال کند. منظور دقیق من از کاهش روابط، کاهش مناسبات اقتصادی و سیاسی است نه نزول سفیر به کنسول.



 

سینمای زیرزمینی؛ چوب حراج روشنفکران بر ایران، مذهب و سنت
به بهانه ساخت فیلم' تهران من، حراج' سینمای زیرزمینی؛ چوب حراج روشنفکران بر ایران، مذهب و سنت

 

(مرضیه) در یک پارتی با پسری(سامان) آشنا می شود. نیروهای امنیتی به این پارتی که در یک اصطبل در جریان است حمله می کنند و پسر و دختر که کمی دورتر و در کنار اسب ها به هم مشغول هستند از معرکه فرار می کنند...
 

 

 

(مرضیه) در یک پارتی با پسری(سامان) آشنا می شود. نیروهای امنیتی به این پارتی که در یک اصطبل در جریان است حمله می کنند و پسر و دختر که کمی دورتر و در کنار اسب ها به هم مشغول هستند از معرکه فرار می کنند و...
بعد از موسیقی زیرزمینی؛ حالا نوبت سینمای زیرزمینی رسیده است که با رپرتاژ آگهی های بی بی سی و جشنواره های لندن رسمیت پیدا کرد. دست گرفتن یک دوربین غیر حرفه ای و تصویربرداری مخفیانه در خیابان های تهران به همراه سرمایه گذار خارجی پروسه تولید یک فیلم زیرزمینی است که تنها ویژگی اش پریدن از روی خط قرمز ها است و البته نیاز چندانی به ویژگی هایی که مربوط به هنر سینما بوده و فیلم را معمولا با آن می شناسند ندارد. "گراناز موسوی" با حمایت کمپانی های استرالیایی چنین فیلمی ساخته که حالا می شود با اندکی پرسه در خیابان انقلاب از دست فروش ها تهیه کرد.


" تهران من؛ حراج" تقریبا همان نسخه زنده انیمیشن "پرسپولیس" است. کاری که مرجان ساتراپی با یک داستان با جزئیات بیشتر انجام داد موسوی کوشیده است با نماهای زنده و تقریبا با کپی کاری از همان داستان البته کمی سیاه تر و تلخ تر. حال هوای همه این فیلم ها شبیه رمان های "عباس معروفی" است. بد وبیراه گفتن و شکوه به ایران و نظام اجتماعی حاکم بر آن ، مهاجرت، سرخوردگی و در نهایت ماندن میان زمین آسمان و دوباره شکوه از زمین و آسمان.

 

از عباس کیارستمی تا سیاه سازهای نسل جدیدروزها و سال های دهه 60 در سینمای ایران در کنار سینمای رسمی ایران و سینمای عامه پسند که رگه های فیلم فارسی را در خود حفظ کرده بود نوع دیگری از سینما تولد یافت که منتقدان سینمایی به این سینمای بی مخاطب سینمای جشنواره ای لقب دادند. در هنرهای تجسمی اگر هنر مخاطب نداشته باشد و مورد اقبال قرار نگیرد سرنوشتش به موزه ها و گالری ها منتهی می شود و تبدیل به هنر زیبا می شود. اما در سینما اگر فیلم مخاطب نداشته باشد یا روانه سطل آشغال خواهد شد و یا در صورت همراهی با ذائقه مستشرقین تبدیل به سینمای جشنواره ای می شود؛ اگر به دنبال عبارات بهتری برای تعریف سینمای جشنواره ای باشیم باید گفت سینمای جشنواره ای آن نوع از سینمای بدون مخاطب در داخل و خارج است که وضعیت ایران را آن گونه که غرب می خواهد توصیف می کند. در سال های دهه 60 بیش از هر چیزی اولویت فرهنگی مورد نظر جشنواره های اروپایی بود.اروپا در سال های دهه 60 و جنگ سرد، تصویری از کشورهای نپیوسته به اردوگاه سرمایه داری می پسندید که عبرتی برای اقمارش باشد. حال چه این کشورها بخشی از بلوک شرق باشند و چه به دنبال جایگاه مستقل هر که در اردوگاه غرب نباشد در فقر و بدبختی بی فرهنگی غوطه می خورد. پس فیلم هایی که در این فرهنگ تصویری ساخته می شد مورد توجه قرار می گرفت. اما با گذشت سال های دهه 60 کم کم ماجرا تغییر کرد. ایران به عنوان یک قدرت سیاسی ظهور کرده که پشتوانه ای ایدئولوژیک و روشی دارد و حالا درگیری بر سر این ماجرا است. اکثر ساخته های سال های بعد به این مسال کنایه می زدند؛ هر چند چنین اثرهایی به صورت خاص در آن سوی مرزها تولید می شدند اما کم نبودند آثاری همچون "زمستان است" رفیع پیتز که در داخل و با بودجه دولتی تولید شد و با پوشش دراماتیک نظام سیاسی و نظام اجتماعی منسوب به آن را نشانه گرفت.
اما سینمای زیرزمینی پدیده ای نوظهور تر است؛ چه در بعد ساختاری و چه در بعد ویژگی های شکلی این تولیدات. از بعد ساختاری سینمای زیرزمینی به نوعی نافرمانی مدنی محسوب می شود.انجام فعالیت سینمایی رسمی در هر کشور بر اساس قوانین آن کشور و بر اساس کسب مجوز از مراجع قانونی انجام می شود و البته سینمای زیرزمینی این قاعده را نقض می کند. اینکه یک فیلم بدون مجوز و در داخل ایران تولید شود همان ویژگی را دارد که نافرمانی های مدنی به خود می گیرند و شاید بتوان ارتباط ظریفی میان رشد قارچ گونه این نوع سینما- اگر بشود نام آن را سینما گذاشت – و تئوری هایی که منتهی به تولید کلیپ با دوربین موبایل می شد و نام اتو کشیده "Citizen Journalism" را به خود گرفت، پیدا کرد. به هر حال هر چه که هست نافرمانی مدنی تنها یک لایه از سینمای زیرزمینی است. رویه دیگر این جریان که بدون هدایت و حمایت نه دیده می شد و نه سرپا می ایستاد به همان چیزی باز می گردد که سینمای جشنواره ای امثال کیارستمی به آن باز می گشت. سینمایی که اگر تحویل گرفتن جشنواره های اروپایی نبود سال ها بود که نگاتیوهایش در آرشیوهای انجمن های سینمای جوان استخوان پوسانده بود. اما تفاوت این تولیدات جدید تصویری با سینمای جشنواره ای یکی در مدرن بودن جامعه ای است که به تصویر کشیده می شود و دیگری در نوع مساله ای است که به آن می پردازد. در این تصویر دیگر یک بچه روستایی که در بدبختی و فلاکت دست و پا می زند نیست. هم لوکیشن ها و آدم های قصه و هم مشکلاتشان هم شیک شده اند؛ حالا در کنار مخاطب خارجی مخاطب داخلی هم مورد نظر است و مخاطب چنین فیلم هایی باید بتواند با فیلم هم ذات پنداری کند.

 

شاعر اروتیک سرا یا کارگردانی که قانونی می سازد"گراناز حجاب داره و میگه قصد برگشت به ایران رو داره وقتی که پایان نامه اش رو نوشت و دکتراش رو در استرالیا گرفت و میگه باور داره که هیچ کار اشتباهی انجام نداده و این فیلم رو صد در صد با مجوز ساخته شده و هیچ خط قرمزی رو رد نکرده و کار خلافی نکرده که نگران برگشتن باشه."


اینها جملاتی است که مخاطبی مهاجربعد از دیدن فیلم موسوی از سخنان او در زمان اکران فیلمش نقل می کند. گذشته از اینکه آیا این فیلم براستی با مجوز فیلمبرداری شده و یا تولید زیرزمینی است اما سخن حکایت از آن دارد که موسوی برای حیات در جامعه فرهنگی ایران حساب باز کرده است.
گراناز موسوی متولد 1352 تهران است. پدر ومادرش از کارمندان تلویزیون بودند او در بین سال های 70 تا 73 در کلاس های بازیگری حمید سمندریان و مهین اسکوئی شرکت می کرد و همزمان در دانشگاه الزهرا مشغول به تحصیل شد که با سفر به استرالیا آن را نیمه تمام گذاشت و رها کرد و در استرالیا نیز در دانشگاه فلیندرز و سپس در مدرسه فیلم،تلویزیون و رادیوی استرالیا به ادامه تحصیل پرداخت.
گراناز موسوی را به عنوان شاعر نیز می شناسند چنانکه برخی از شعرهایش در مجله های آدینه و دنیای سخن که از مشهور ترین مجلات جریان روشنفکری در دهه 70 بودند به چاپ می رسید.
داستان دختر قهرمان فیلم یعنی مرضیه همچنان که در ادامه خواهیم گفت به داستان خود مرضیه شبیه است با روحیات گراناز و ماجراهای او شباهت های زیادی دارد. آنچنان که پیش از این نیز اشاره شد. روایت سرخوردگی ها،بی قیدی ها و آرزوهای آنچنانی تنها به این فیلم محدود نمی شود. پیش از این نیز کسانی مانند مرجان ساتراپی [کارگردان انیمیشن پرسپولیس] در این مسیر کوشیده بودند.
شخصیت مرضیه، تلاش او برای رفتن به استرالیا و نوع مناسبات لاقید اجتماعی او چیزی است که رگه های آن را بخوبی می توان در برخی از اشعار گراناز موسوی جستجو کرد. این رگه ها تا آنجا جدی است که منتقدی در معرفی موسوی می گوید:"گراناز موسوی شاعری است که در سرایش خود را محدود به قیود عرفی نمی داند و همواره شعری سرکش دارد و تلاشی در خور برای افزودن نرم های تازه و کشف ظرفیت های شعر" او در ادامه به شعری با نام "تعزیه" از آثار موسوی می پردازد. شعر تعزیه از دو هسته اصلی تشکیل شده که یکی ارتیسم و دیگری هجو مذهب است. دو عنصری که المانهای مصداقی را با خود دارد و از "خمسه خمسه" جبهه های جنگ را تا عاشورا به ودیعه گرفته تا همه چیز موجود در فرهنگ، مذهب و سنت خودی را به دست هجو بسپارد و کار آنقدر بالا می گیرد که شاید نتوان هیچ یک از فقرات این شعر را نتوان نقل کرد. و البته "تهران من حراج"دقیقا همین رگه ها را در خود دارد.

 

هدف جامعه ایرانی استجریان سینمای ایران یک جریان چند تکه نیست.جدا از اینکه مدیریت واحد یا بهتر بگوییم اندیشه ی واحدی بر آن از سمت و سوی متولی دولتی بر آن حاکم نیست اما در حوزه تولید کاملا متشکل و ساخت یافته است. این اصلا اتفاقی نیست که همزمان با اوج گرفتن انتقاد از نظام اجتماعی و فرهنگی حاکم بر کشور سینما نیز به همان سمت برود. فیلم گراناز موسوی یعنی "تهران من حراج" اگر چه به سختی می شود نام فیلم را تصاحب کند اما در بعد محتوایی با تمام قوا ویژگی هایی را که می بایست رعایت کند را کسب کرده است.

مرضیه وفامهر در نمایی از فیلم "تهران من حراج"


دختری تنها، که خانواده سنتی و مذهبی اش او را طرد کرده اند. هنرمند است؛ طراحی لباس و تئاتر تنها رویاهای زندگی او هستند؛ رویاهایی که حکومت و قوانین مذهبی آن را از او می گیرند.محفل شادی اش در اصطبل برگزار می شود که باز هم مورد هجمه حکومت و قوانین مذهبی کشورش قرار می گیرد و از هر طرف او را در تنگنا قرار می دهند و کار به جایی می رسد که از کشورش هم فراری داده شود و به جایی برود که تعلقی به آن ندارد و در نهایت در حالی که جایی برای ماندن ندارد یک بار دیگر به کشورش بازگردد به امید اینکه فردا برای او باشد.
کار برای مرضیه دختری تک مانده به جای می رسد که بر بام تهران و در حالی که صدای اذان در فضای شهر طنین انداز شده با تمام نفرت و استیصال به سمت اذان و شهرش فریاد می کشد. عصاره فیلم موسوی در همین فریاد ها خلاصه شده است؛ همان فریادی که سال نا امیدانه که سال ها است در رمان های " معروفی" و حتی فیلم های مخملباف قابل دیدن است و البته این آخر در "جدایی نادر از سیمین" اصغر فرهادی. حالا دیگر هم سنت و فرهنگ و هم دین همه با هم سد راه هستند و عجیب نیست که فیلم فرهادی هم، هم زمان نادر سنت گرای متعهد به خانواده و پدرش را تخطئه می کند و هم زن خدمتکار مذهبی و دست آخر تنها سیمین مدرن خسته از جامعه سنت و مذهب زده است که محق بوده و تبرئه می شود. اگر در فیلم موسوی استاد دانشگاهی که چهره موجه مذهبی دارد تقاضاهای خاص از مرضیه دارد تا در مقابل او را در پایان دادن به تحصیلش کمک کند، در جدایی نادر از سیمین هم، سنت گرا و مذهبی هر دو برای رسیدن به منافع شان دروغ می گویند و حاضر نیستند که پای شعارهایی که می دهند بایستند؛ اگر چه بعد پشیمان می شوند و باز می گردند اما مخاطب تنها قهرمان اخلاق را سیمین می بیند که بدون شعار حاضر نیست اصول اخلاقی را که معلوم نیست به کجا وصل هستند زیر پا بگذارد و در نهایت ثابت می کند که ایران دیگر جای زندگی نیست.
"تهران من؛ حراج" نه از جهت سینمایی که ویژگی قابل تاملی ندارد که از جهت نمایندگی جریانی در حال دمیده شدن مهم است. فرهادی فیلم می سازد و همان پیام را در قالب تکنیک به خورد دستگاه فرهنگی کشور می دهد ولی در کنار سواره نظام این لشکر کشی نیاز به پیاده نظام هم دارد که باید در سینمای زیرزمینی تامین شود. تنها جذابیت فیلم های از نوع ساخته موسوی در گذشتن از خطوط قرمز در فضایی کاملا بومی است. اگر چه موسوی نیم نگاهی به حضور رسمی نیز دارد و از همین جهت است که برخی خطوط قرمز ظاهری رعایت کرده است. اینکه دختر در تمام صحنه هایی که بدون روسری ظاهر می شود با موی بسیار کوتاه است و تنها به مسایل جنسی اشارات مستقیم شده و از نشان دادن صحنه های آنچنانی دوری می شود گذشته از اینکه ممکن است به خاطر بوجود نیامدن مشکل برای بازیگران فیلم می تواند باشد به نوعی نبستن راه برای حضور رسمی نیز هست.


مرضیه یا گراناز؟هنرپیشه نقش اول فیلم موسوی مرضیه وفامهر که با نام کوچک خودش در فیلم بازی می کند به گفته برخی دوست داران فیلم آنقدر به نقش خود نزدیک شده که برخی بخش های فیلم به مستند می ماند.

مرضیه وفامهر در کنار ناصر تقوایی در پروژه "چای تلخ"


مرضیه وفامهر اما چندان از نقشش جدا نیست و کار از یک شباهت ساده گذشته؛ وفامهر در گفت وگویی که در حاشیه فیلم کوتاهش«باد، ده ساله» با یک سایت اینترنتی می گوید:" وقتی که دبیرستان می‌رفتم، فکر کردم روزی رنج‌های بشری را تصویر خواهم کرد، پس از اینکه به دانشکده آمدم به هر جا که فکر کنید چه در زمینه تئاتر که رشته‌ام بود و چه فیلمسازی سر زدم. نوشته‌هایی که می‌دادم با چند جواب مشخص روبرو می‌شد، «جشنواره‌ای نیست. برو سال دیگر بیا» یا اصلا متن را به زباله دانی می‌انداختند."
مرضیه فیلم گراناز موسوی بازیگر تئاتر است و طراح لباس؛ از آن سو مرضیه وفامهر فارغ التحصیل رشته بازیگری از دانشکده هنرهای زیبای تهران و شاگرد بهرام بیضایی است. او البته در سال72 یک مزون لباس را هم تاسیس می کند که بعد از چندی از آن منصرف شده و مزون را کنار می گذارد.
شباهت های دیگری نیز میان شخصیت وفامهر و مرضیه وجود دارد. وفامهر چند سال پیش نامه ای به معاونت سینمایی وقت وزارت ارشاد می نویسد و در آن جملاتی را به کار می بندد که شخصیتی مانند مرضیه "تهران من حراج" بر می آید او می نویسد:
"معترضم به آنانی که هیچ سفر و تلاش مستقلی را تاب نمیآورند آنهم در این روزها که سفر به دور دنیا شیوه ی دولت ایران است.
معترضم به آنانی که با حذف چهره ی فرهنگی ایران صدمه ی جبران ناپذیری به هویت ملی و فرهنگی ایران میزنند.
و تمام هستی معترض است به آنانی که سیاهچال تاریکی هستند بر راه زایش و تکامل اثری یااندیشه ای که جریان زندگی با تمام قدرت خواستار آنست و میلیاردها ذره ی شناخته و ناشناخته حامی این زایش بوده و هستند.
خواستار رسیدگی به امور فیلمهای کوتاه و مستند هستم.
خواستار فضای تنفس برای سینمای غیر سفارشی و مستقل هستم.
خواستار حذف حرکتهای خودسرانه و سودجویانه در عرصه ی سینما هستم.
خواستار برخورد فرهنگی با امور فرهنگی هستم."
حالا باید پرسید راوی اصلی کیست. اصلی در فیلم کیست؟ مرضیه وفامهر یا گراناز موسوی؟

 

کمپانی های استرالیایی و نمدی از این کلاهحمایت کمپانی های انگلیسی و آمریکایی از سینمای زیرزمینی تا حدودی قابل فهم است؛ اما حضور یک کمپانی استرالیایی برای تولید چنین فیلمی غیر از توجیه زیر پوستی که به هر حال استرالیا مستعمره انگلیس است و از سیاست های کلی این کشور پیروی می کند؛ یک کمپانی استرالیایی باید دلیلی دم دستی تر از این هم برای ساخت چنین فیلمی که نه فروش دارد و نه حتی کمترین پیچیدگی روشنفکری داشته باشد.
پیام فیلم از موضع استرالیایی آن بسیار موجز ولی شفاف است؛ برای مهاجر ایرانی جایی در استرالیا نیست. کشور خودتان بمانید بهتر است! اینجا کسی شما را نمی فهمد و الخ. سابقه استرالیا در نژاد پرستی سابقه ای طولانی است که از قتل عام بومیان استرالیا آغاز می شود و همچنان در برخورد غیر انسانی با مهاجران ادامه پیدا می کند. و این همه تا قبل از آن است که وارد جامعه استرالیا شوی."تهران من؛ حراج" همان شعارهای نجات پرستانه را در قالبی دلسوزانه و در فضایی که بیشتر در ایران می گذرد و کمتر فضای استرالیا را هدف قرار می دهد، تکرار می کند.
نگاه کردن به مهاجر ایرانی به عنوان انسان درجه دو، له له زدن شهروندان ایرانی برای پناه بردن به بهشت استرالیا و تیپایی که حواله مهاجر ایرانی می شود.

 

تکملهسینمای زیرزمینی با تمام عده و عده اش و با تمام تبلیغاتی که در مورد تولیداتش صورت می گیرد جریان اصلی نیست و همان طور که پیش از این گفته شد تنها پیاده نظام جریان سینمایی مستقر است. سینمای زیرزمینی در حقیقت محفلی است که تولیدات نیروهای جوان جریان اصلی سینمای اپوزسیون یا به عبارتی روشنفکری در فضای آن تولیدات تجربی شان را ارائه دهند کاری که تا پیش از این در انجمن های سینمای جوان و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی صورت می گرفت و در حال حاضر نه این که زمینه برای حیات در این دو نهاد دولتی وجود ندارد بلکه فیلم سازی در جریان جدید شکلی جدید دارد که حتی در چارچوب های این نهادها هم نمی گنجد.
از آن سو وقتی تولیدات این نوع سینمای غیر رسمی افزایش یابد ازدیاد این تولیدات خود به نوعی به حضور این جریان رسمیت می دهد و آن زمان است که کار به سهم خواهی به حضور در جشنواره های داخلی کشیده می شود و در صورت بسته شدن در این جشنواره ها جشنواره های مشابه جشنواره فیلم فجر علم خواهند شد. اتفاقی که در نبود این تولیدات یکی دو باری محک زده و لی شکست خورد ولی این بار همه چیز پیش بینی شده است.
وقتی مدیریت فرهنگی کشور چه در سینما و چه در بخش های دیگر فرهنگ و هنر تنها نقش تدارکات چی را بر عهده دارد و حتی مدیریت یک جریان بومی را ندارد نباید به طرف مقابل خرده گرفت که همه امکانات را نبلعد و به هر طرفی که می خواهد جهت مدیریت فرهنگی را بگرداند.
 


 

وقتی یک کماندو خواب می بیند
وقتی یک کماندو خواب می بیند
خواب دیدم که در روی زمین راه نمی روم.تقریبا پرواز می کنم اما پروازم اوج ندارد. تقریبا دو سه متری زمین بود. مانعی در جلوی پرشم وجود آمد
 

 


 

حسن آبشناسان به سال 1315 در تهران چشم به جهان گشود. پس از کسب دیپلم در سال 1336 به دانشگاه افسری وارد و در سال 1339 با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شده و دوره مقدماتی را درسال 1340 به پایان رساند. وی پس از پشت سر گذاشتن اولین دوره رنجر در ایران ، تا سال 1356 دوره‌های عالی ستاد فرماندهی را طی نموده و در این میان نیز دوره‌های چتر بازی وتکاوری را در داخل و خارج از کشور گذراند. شهرت حسن آبشناسان به تقید مذهبی ، آن هم در فضای آلوده ارتش شاهنشاهی به حدی بود که در میان هم دوره ای هایش به شیخ حسن معروف شد. همین مسئله باعث شد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سرعت مورد اعتماد انقلابیون قرار گیرد و از جمله افرادی باشد که پایه های نظامی سپاه پاسداران را قوت و قوام ببخشد.

حسن آبشناسان در هشتم مهر سال 1364 شمسی ، در حالی که با مسئولیت فرماندهی لشکر23 نوهد (یگان تکاوران نیروی زمینی)، در خط مقدم «عملیات قادر »حضور داشت ، با آتش مستقیم ارتش بعثی به شهادت رسید و نام خود را به عنوان «اولین فرمانده لشکر شهید» ارتش جمهوری اسلامی به ثبت رساند. وی همزمان با فرماندهی لشکر 23 نوهد ، فرماندهی قرارگاه شمال غرب ارتش جمهوری اسلامی را نیز بر عهده داشت.

آن چه می بینید ، تصویری است از یکی از معدود یادداشت های به جا مانده از شهید آبشناسان . این یادداشت که به یک سال و چند هفته قبل از شهادت ایشان مربوط می شود ، ثبت یک رویا است:

روحمان با یادش شاد

متن یادداشت:

بسمه تعالی

خواب دیدم که در روی زمین راه نمی روم.تقریبا پرواز می کنم اما پروازم اوج ندارد. تقریبا دو سه متری زمین بود. مانعی در جلوی پرشم وجود آمد که با گفتن یا علی ، اوج گرفتم و از مانع عبور کردم و به پرواز ادامه دادم.

15/6/63

 



 

«مجمع روحانیون» يار غار فتنه‌گران

عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تأکید کرد که مجمع روحانیون تا آخرین لحظه با هر چه که در توان داشت از جریان حمایت کرده و به فتنه کمک کرد.

حجت الاسلام حسین ابراهیمی، نماینده مردم بیرجند در مجلس و عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز در گفت‌وگو با فارس با اشاره به عملکرد مجمع روحانیون در جریان فتنه 88 گفت: عملکرد مجمع روحانیون مثبت نیست، یعنی آنها پس از انتخابات مردم را به آشوب‌های خیابانی دعوت کردند در عین حال ظاهراً بعدها اظهار پشیمانی هم کردند ولی اینکه جلوی حضور افراد در آشوب‌ها را بگیرند از سوی آنها دیده نشد.

وی افزود: مجمع روحانیون علاوه بر اینکه عمال فتنه‌گران را محکوم نکرد بلکه تک‌تک اعضای این مجمع هم هر جا که سخنرانی کردند حمایت خود را از جریان فتنه اعلام می‌کردند.

عملکرد منفی مجمع روحانیون در فتنه سال 88

عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تصریح کرد: عملکرد مجمع روحانیون در فتنه سال 88 به هیچ‌وجه مثبت نیست بلکه امروز می‌توان گفت عملکر



:: بازدید از این مطلب : 459

|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : دو شنبه 29 فروردين 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: