نوشته شده توسط : من

افشاگري شكست مثلث ترور در قاب "كلوپ ترور" + تصاوير

مستند "كلوپ ترور" روايتي است از اقدامات برق آساي سربازان گمنام امام زمان(عج) در دستگيري كليه عوامل ترور شهداي هسته‌اي كشور،به طوري كه بخشي از اعترافات متهمين مثلث‌ترور با تمام جزئيات در اين مستند، بيان شده است.

مرصاد به نقل از باشگاه خبرنگاران؛ در لابه لاي علوم گنجانده شده در كتب مختلف، آشكارترين تعريف ترور و تروريسم از ميان برداشتن فرد يا جمع خاص است ، ولي تاريخ جمهوري اسلامي ايران بر خلاف اين ادعا را اثبات كرد، چرا كه با ترور دانشمندان هسته‌اي كشورمان، ايران روز به روز به حركت صعودي خود در مسيري كه دشمنان را به ترور وا داشت، ادامه داد تا جايي كه ترور مقصدي شد براي رسيدن به مقصود!

روايت پيروزمندانه سربازان گمنام امام زمان (عج) در انهدام وضربه زدن به شبكه تروريستي «مثلث سياه» يعني آمريكا، انگليس و اسرائيل كه اهداف متعددي را براي آسيب رساندن به ملت جمهوري اسلامي ايران و در راس آن جامعه علمي اين مرز و بوم نشان كرده بودند، دليلي بر اين مدعاست.

روايت مستندي كه براساس آن سربازان گمنام امام زمان (عج) تيم ترور شهداي هسته‌اي كشورمان، يعني دكتر مسعود عليمحمدي، دكتر مجيد شهرياري، مهندس داريوش رضايي‌نژاد، دكتر مصطفي احمدي‌روشن و دوست و همكارش رضا قشقايي وهمچنين دكتر فريدون عباسي‌دواني را در چنگ" قانون صفت" خود به دام حق انداختند.

 

*ترور چگونه تعبير شد؟

ترور در مسير جهاد علمي، براي اولين بار در تاريخ جمهوري اسلامي ايران، ساعت 6 و 30دقيقه صبح يكشنبه 22 دي‌ماه 1388 حوالي منطقه قيطريه تهران لحظاتي بعد از ترور و به شهادت رساندن دكتر مسعود عليمحمدي استاد فيزيك دانشگاه تهران تعبير شد.

 

اما اين تعبير بر خلاف خواست و انتظار تعبير كنندگان بود، چرا كه عامل ترور شهيد مسعود عليمحمدي باصراحت لهجه‌اش - كه نشان از خيانت پيشگي او دارد - روز حادثه را چنين توصيف مي‌كند: "ساعت 4 صبح از خواب بلند شدم، قبلش تماس گرفتم، برنامه تغيير نكرده بود، طبق همان شرايط روز قبل پيش رفتم، موتور را پارك كردم كنار درخت...

 

و همسر شهيد عليمحمدي كه خود ناظر صحنه ترور است، مي‌افزايد:"همين كه در را بستم، صداي انفجار را شنيدم".

 

ملت ايران با استناد به پيشينه و عقبه علمي خود كه در صدر علمي نه تنها خاورميانه بلكه جهان قرار دارد چرا که نبوغ شهداي هسته‌اي دليلي بر اين ادعا است، از همان ابتدا با " شعار مرگ بر اسرائيل" سرنخ‌هاي عاملان ترور را به خوبي نشانه رفتند، نشاني كه با شعار"مرگ بر اسرائيل" خودنمايي مي‌كرد.

 

يكي از عوامل ترور استاد شهيد عليمحمدي چندي بعد از عمليات دستگيري، رودرروي همسر اين شهيد قرارمي‌گيرد تا يار ديرين شهيد دكتر مسعود عليمحمدي حرف‌هاي ملت ايران را اينگونه با او بيان كند:"جاي دكتر كه خالي نمي‌مونه،‌ من مطمئنم، ‌ولي اين دشمن بود كه خودش را با اين كار رسوا كرد، اين اسرائيل بود كه خودش را رسوا كرد، با اين كار نشان داد كه چه دشمني بزرگي دارد، چون ما مي‌دانيم كه هزينه‌هاي خيلي زيادي كرده بود در اين كار، من مطمئنم پشت اسرائيل حتما آمريكا بوده است،‌من مطمئن هستم، چون دشمن اصلي ما از اول آمريكا بوده است".

 

 

 

 

*اسرائيل از پيشرفت هسته‌اي مي‌ترسد نه از بمب اتم

 

البته معدوم جمالي فشي عامل ترور شهيد عليمحمدي پس از دستگيري پرده از ماهيت جعلي بودن و ترس از پيشرفت كشورمان را اينگونه و با اين جملات برداشت:"اسرائيل از بمب اتم نمي‌ترسد،از پيشرفت هسته‌اي ايران مي‌ترسد."

پرده‌برداري از اولين سكانس خيانت رژيم صهيونيستي آخرين پرده عمر قاتل دكتر مسعود عليمحمدي بود، چرا که لحظاتي قبل ازاعدام، به اين باور قلبي مردم كه "اسرائيل از پيشرفت هسته‌اي ايران مي‌ترسد" اعتراف كرد.

 

اما اتاق فرماندهي ترور اگرچه در "تل آويو" تشكيل جلسه مي‌داد ولي فرمان را از واشنگتن و لندن يعني آرامگاه سيا و MI6 دريافت مي‌كرد، چنان كه "آرييه داد" عضو كنيست رژيم صهيونيستي اقرار مي‌كند "با افراد مختلف! و حتي مجاهدين خلق در مورد ترور دانشمندان هسته‌اي ايران به توافق رسيديم، ما قصد داريم به آنها صدمات جدي وارد كنيم."

 

*جمالي فشي آينه آينده خيانتکاران

 

معدوم مجيد جمالي فشي عامل ترور شهيد دكتر مسعود عليمحمدي راهي را انتخاب كرده بود كه پايان آن، آغاز راه عمليات برق‌آسا و غرورآفرين براي سربازان گمنام امام زمان (عج) بود، پاياني كه جمالي فشي از عاقبت شوم آن لحظاتي قبل از اجراي حكم اعدام خود اينگونه بيم داده بود:" واقعا آخر راه كج و بدي همینه همين كه من اينجا وايستادم من آينه آيندشونم."

 

ولي گويا اعلام خطر جمالي فشي براي كساني كه اين راه بي بازگشت را انتخاب كرده بودند، دير بود به طوريكه اقدام سربازان گمنام امام زمان (عج) در دستگيري و انهدام تيم آنها به خوبي راوي اين مهم است.

 

سرنخ‌هاي متعددي همچون عكس‌هاي مختلف به دست آمده- كه نمونه‌هاي كوچكي است- حلقه‌هاي محاصره را تنگ‌تر و تنگ‌تر مي‌كند، به طوريكه اعضاي اين تيم تروريستي در تور اطلاعاتي كشورمان گرفتار مي‌شوند.

 

*اعضاي تيم ترور دانشمندان هسته‌اي

 

و اما تيم ترور چه كساني بودند؟ از چه زماني شروع كردند؟ و چگونه كار كردند؟

 

باشگاه خبرنگاران در طول اين مستند سعي کرده است تا پاسخ اين سوالات را از لابه لاي اعترافات متهمين پيدا کند و به عبارتي اثبات کند ادامه خيانت به ملت ايران به يمن نفس گرم شهدا در نقطه‌اي خواهد شکست و اين مستند دليلي براين ادعاست.

اين مستند به رونمايي از ماهيت تاريك تيم تروريستي و افشاي بخشي از اعمال جنايتكارانه آنها مي‌پردازد، گروهي كه خواهند گفت چگونه در راه بي بازگشت خيانت و ترور گام برداشتند.

 

بهزاد عبدلي، فيروزه يگانه با اسم مستعار ساناز، مريم زرگر، رامتين مهدوي موسايي و آرش خرد‌كيش با اسم‌هاي مستعار فرشيد، بهزاد و آران، اعضاي تيمي هستند كه راه جمالي فشي را پيموده و در انتظار عاقبت او نيز هستند.

 

بهزاد عبدلي در مقابل لنز دوربين، نحوه جذب خود دراين تيم را فقط با كنار هم چيدن چند كلمه عنوان مي‌كند "سال 86 يواش يواش جذب تيم تروريستي ... شدم".

 

فيروز يگانه با اسم مستعار ساناز نيز در اين رابطه مي‌گويد "با يك خانمي به نام مريم زرگر در پارك آشنا شدم".

 

مريم زرگر با ادبياتي مجازي مي‌گويد: "من از طريق چت با فردي به نام پارسا آشنا شدم، در سال 88 من را براي آموزش به اسرائيل اعزام كردند".

 

رامتين مهدوي موسايي نيز مدعي مي‌شود: "از طريق سايت... با اين گروه آشنا شدم".

 

يكي از مهمترين عناصر اين تيم نيز خود را آرش خردكيش با اسم‌هاي مستعار فرشيد، بهزاد و آران معرفي مي‌كند،]البته در خلال مستند خواهيم ديد چگونه به عنوان يکي از مهره هاي کليدي تيم ترور به شمار مي رود[.

 

مريم ايزدي، فواد فرامرزي، نشمين زارع با اسم مستعار شادي كه از پاييز سال 89 با اين گروه آشنا شد، محسن صدقي آذر با اسم مستعار سعيد كه از سال 1389 توسط پدرش با اين گروه آشنا شده است، ايوب مسلم، تارا باقري با اسم‌هاي مستعار نغمه و ندا، مازيار ابراهيمي با اسم‌‌هاي مستعار سامان، اميريل و اميرعباس كه مسئول اصلي چند عمليات ترور است از ديگر اعضاي اين گروهك به شمار مي‌روند.

 

*همکاري برخي از کشورهاي همسايه با تروريست‌ها

 

در تحقيقات بدست آمده از اعضاي دستگير شده اين تيم سازمان يافته تروريستي متاسفانه مستنداتي ازهمكاري اقليم‌ مجاور مبني بر در اختيار قرار دادن خاك خود در جهت آموزش و همچنين همكاري يكي از كشورهاي همسايه در جهت اعزام اين تروريست‌ها به لانه عنكبوتي موساد در حومه تل‌آويو يافت مي‌شود.

 

بهزاد عبدلي يكي از اعضاي تيم ترور كه از سال 86 با اين تيم و عوامل پشت پرده آن در ارتباط است در اين زمينه مي‌گويد: "اوايل سال 88 از طريق اين گروهك و بخصوص ... معرفي شدم به كسي به اسم ... و از من همكاري خواستند و اعلام كردند: اين گروهك از طريق آمريكا و اسرائيل شارژ مالي مي‌شود".

 

ساناز يا همان فيروزه يگانه در تشريح فعاليت خود مي‌گويد: "بهزاد به من گفت كه بهتر است بياي تهران، واسه دوره آموزشي، مي‌خواهيم به يک جايي اعزام بشويم."

 

*اسرائيل محل آموزش تيم ترور دانشمندان هسته‌ای کشور

 

چگونگي تشكيل "تيم ترور" در خلال تشريح اعضاي اين تيم به خوبي نمايان است، مخصوصا وقتي بهزاد عبدلي ادامه مي‌دهد: "ازم خواستند كه يك دوره توي[اقليم مجاور[ ببينم، دوره اطلاعاتي، وقتي من به ... رفتم اونجا من را به يك آقا معرفي كردند، من به همراه اين آقا به يك كمپ در حوالي غرب ... اردوگاه متروكه بود، رفتيم اونجا واسه دوره آموزش، دوره آموزش نظامي ديدم، موتور سواري، آموزش تيراندازي، دفاع شخصي، اين آموزش‌ها را انجام داديم، آموزش اطلاعاتي هم به ما دادند، مثلا اگر اطلاعاتي چيزي خواستند جمع آوري كنيم، چه جوري عكس برداري كنيم".

 

مريم زرگر نيز ادامه مي‌دهد:"در يكي از آموزش‌‌ها من را به ... بردند،براي آموزش سلاح‌ها و آموزش‌هاي اطلاعاتي كه به من ياد دادند نفوذ و نزديك شدن به افراد را خيلي خوب ياد دادند".

 

آرمان يا فرشيد يا بهزاد كه همان آرش خردكيش است يا به عبارتي مرد هزار چهره تيم ترور، توضيح مي‌دهد:‌"توي همين... يك پيست تمرين موتورسواري را شروع كن كه به يه جايي مهارتتو برسانيم كه بتوني به خودروي در حال حركت بمب بچسباني، به من گفتند كه اين دوره‌اي كه اينجاست اگر بخواهي با امكاناتي كه داريم تا اين حد مي‌توانيم آموزش بدهيم،و اگر بخواهي آماده باشي2 ماه هم توي اسرائيل دوره مي‌بيني كه آموزشات تكميل بشه، بعد كه برگشتي ايران يك عمليات براي ما انجام بدهي ترتيب خروجت را مي‌دهيم".

 

اعضاي تيم ترور در پادگاني در حومه تل‌آويو مستقر شده و شيوه كلاسيك "ترور اسرائيلي" كه پيش از اين در كشورهاي عربي- اسلامي توسط رژيم صهيونيستي انجام مي‌شد را فرا مي‌گرفتند.

 

بهزاد عبدلي مي‌گويد:" وارد خاك تركيه كه شديم از آنجا در يك كشتي به يك كشور ديگر رفتيم كه بعدها فهميديم قبرس است، بعد از قبرس وارد خاك اسرائيل شديم در يك شهر كوچكي نزديك تل‌آويو مستقر شديم".

 

آرمان، فرشيد، بهزاد يا آرش که مي‌داند دوربين ما لحظه‌اي از او چشم برنمي‌دارد مي‌افزايد: "ما وقتي كه رسيديم و سوار قايق شديم، قايق رسيد به بندري كه بايد پياده مي‌شديم، بعد ما را بردند به يك شهري و دوري در شهر زديم،‌ اون روز كار خاصي نداشتيم تا روز بعدش، كه براي اولين بار وارد محيط پادگان شدم..."

 

مازيار ابراهيمي يا همان سامان، اميريل، اميرعباس در تكميل صحبت‌هاي آرش مي‌گويد:"ما را اعزام كردند به اسرائيل و در آنجا آموزش كار با مواد منفجره و كار و آموزش‌هاي نظامي تيراندازي را ديديم".


 

آرش ادامه مي‌دهد:" داخل پادگان ما را با خودرو بردند، يك سوله كوچكي بود، كه اول آموزش‌ها داخل آن سوله بود كه داخل آن سوله اول اول در مورد سلاح‌ها بود، بعد از سلاح‌ها در مورد بمب تئوري صحبت كردند، بعد در مورد مونتاژ بمب صحبت كردند".

 

مريم ايزدي كه همه گونه نيازهاي اربابان وحشي‌صفت صهيونيستي خود را تامين مي‌كند، مي‌گويد:"به من آموزش دادند؛ آموزش‌هاي سوژه‌يابي، تشخيص هويت و تحت تعقيب قرار دادن سوژه".

 

بهزاد كه زوج كاري آرش به شمار مي‌رود مي‌افزايد:"يك دوره عمليات، بيشتر عملياتي تكميلي همان دوره آموزشي بود كه در... ديده بوديم، كلاس‌هاي آموزشي خيلي زيادي در مورد حرف زدن با ما حرف مي‌زدند كه چكار بايد انجام بدهيم، مثلا چطوري بايد قرار ملاقات‌مان را چك كنيم".

 

آرش خردكيش ادامه مي‌دهد:" بعد از يك ماه كه آموزش‌هاي تئوري تمام شد شروع كرديم يك پيست موتورسواري در همين سمت پادگان بود، بمب تايمر‌دار به ما دادند كه موقع چسباندن بايد كليد استارتر تايمر را مي‌زديم، حساب مي‌كرديم كه دور بشويم، ضمن اينكه توي دوره اين‌ها هر از گاهي بعضي روزها، مسيرها را تعيين مي‌كردند كه بايد بعد از چسباندن، ازمسير معين خارج مي‌شديم، اول آزاد بوديم در تغيير جهت‌ها، بعد كه جلو رفتيم يك مسيري كه مدنظرشون بود، مواد ضعيف انفجاري بود كه عملا مي‌زدي به موتور يك انفجاري خيلي جزئي صورت مي‌گرفت".

 

*وعده کمک مالي آمريکا به تيم ترور

 

اما طمع هميشه يك پاي ثابت جرم و جنايت بوده و وعده حمايت مالي زيباترين نوع آن به شمار مي‌رود به طوري كه بهزاد عبدلي يكي از اعضاي اصلي تيم ترور به اين نكته اشاره مي‌كند و مي‌گويد:"به ما حمايت قول مالي داده بودند، قول تضميني داده بودند كه هيچ مشكلي براي ما پيش‌ نمي‌‌آيد".

 

آرش خردكيش نيز در اين رابطه مي‌افزايد:"بعد از اينكه دوره تمام شد پول دادند به نفرات حاضر در دوره، و ترتيب برگشت‌شان اول به ... دادند".

 

 

*استفاده ابزاري از زن در عمليات‌هاي ترور

 

اما يكي از ترفندهايي كه در اين پروژه براي اولين بار طراحي شده بود استفاده از زنان به عنوان ابزار عمليات‌هاي تروريستي بود؛ البته در اين ميان حتي از بردگي جنسي نيز دريغ نشده است چرا كه زرگر مي‌افزايد:" بعد از يك ماه من را به خونه‌اش دعوت كرد!"

 

محسن صدقي‌ آذر كه سعي دارد به صورت كامل خيانت خود را تشريح كند توضيح مي‌دهد:"اين گروه به اين صورت عمل مي‌كرد كه كسي كه قرار بود از او جمع آوري اطلاعات شود توسط يك خانم به عنوان اغواگر به ايشان نزديك شده و فيلمبرداري مي‌شد از اين قضايا".

 

مريم ايزدي ادامه مي‌دهد:"توي كافي شاپ به من گفت كه كار اغواگري را انجام بده".

 

تارا باقري با اسم‌هاي مستعار نغمه و ندا نيز در تكميل صحبت‌هاي همدستش مي‌گويد:" با اغواگري به افراد مختلفي كه به من معرفي مي‌شد ارتباط برقرار مي‌كردم،‌از آن طريق و از آنها فيلم تهيه مي‌كردم و بر عليه آنها استفاده مي‌كردم، اين فيلم‌ها باعث مي‌شد كه آنها اطلاعاتي را كه شخصيت اصلي گروه مي‌خواهد به او بدهد".

و البته وظيفه صدقي آذر در تيم تروريستي نصب دوربين مدار بسته بود.

 

*صدور نخستين دستور عمليات ترور

 

اتاق عمليات مثلث شوم ترور، زمان اولين عمليات را صادر مي‌كند و مرحله نخست عمليات با جمع آوري اطلاعات و شناسايي دكتر مسعود عليمحمدي كليد مي‌خورد.

 

مريم زرگر توضيح مي‌دهد: "ما بايد به صورت نوبتي يعني هر نيم ساعت به نيم ساعت ورود و خروج دكتر عليمحمدي را كنترل مي‌كرديم".

 

روز عمليات دو نفر كه از فيلتر آموزش‌هاي تل‌آويو بالاترين نمره را كسب كرده بودند مامور انفجار مي شوند، بمب در موتوري كه جمالي فشي آن را حمل مي‌كند و قرار است مقابل درب منزل دكتر عليمحمدي زنجير شود،جاسازي شده است.

 

اميريل يا همان مازيار ابراهيمي در اين رابطه مي‌افزايد:" اولين عملياتي كه انجام داديم عمليات شهيد دكتر عليمحمدي بود، سه تا تيم بوديم، يك سري كه با ماشين فقط براي پوشش و مراقبت بودند و كمي دورتر از محل حادثه و من هم با خودرويي دورتر منتظر آنها بودم كه وقتي موتور را قرار مي‌دهند در وقت مناسب كه منفجر مي‌كنند به خودروي من بيايند و از آنجا با هم متواري شويم".

 

آرش خردکيش مي‌افزايد:"5 روز قبل ا زاينكه عمليات دكتر عليمحمدي انجام شود با من تماس گرفتند، و قرار شد كه براي انجام عمليات بيام تهران، كه اومدم تهران، به اعضاي گروه پيوستم و اون جمع‌آوري‌هايي كه انجام داده بودند در اون 5 روز چك كردم".

البته آرش در محل حادثه و در مقابل دوربين عمليات آن روز را اينگونه بازگو مي‌کند:"روز عمليات صبحش طبق قراري كه داشتيم يك موتور را دم درش ]منظور دم در منزل عليمحمدي است[ زنجير كرده بوديم، بعد بالاتر از اونجا كه يك ساختمان در حال پي كندن است ]با دست اشاره مي کند به ساختماني که مقداري بالاتر از جايي است که مصاحبه با او صورت مي‌گيرد[ من مستقر شده بودم، و 100-200 متر بالاتر يك فرعي است و داخل آن فرعي يك پرايد منتظر من بود، اعلام كردند كه از پاركينگ مي‌آيند بيرون من كه رويت كردم، ريموت را فشار دادم، بعد از زدن ريموت به سمت پرايد رفتم، سوار پرايد شدم و از آن كوچه ما رفتيم، وارد اتوبان شديم و رفتيم به خونه تيمي، يك ساعت و ربع بعد كه موتور را گذاشته بوديم توي كوچه آمد اطلاع داد كه عمليات موفقيت‌آميز بوده است".

 

سازماندهي اين تيم تروريستي از اين جهت پيچيده بوده است كه اعضاي تيم به صورت سلولي فعاليت مي‌كردند و زيرشبكه‌ها از فعاليت گروه‌هاي موازي اطلاعي نداشتند اگرچه در برخي از موارد ماموريت‌شان مكمل هسته‌هاي ديگر است، به گونه‌اي كه اعضاي تيم از نحوه عملكرد ساير اعضا اطلاعي ندارند چرا كه در روش سلولي هر شخص مسئول انجام وظايف محوله خود بوده و از ديگر اعضا خبري ندارد.

 

 

*دريافت پيام دوم براي ترور بعدي

 

با دريافت پيام ديگري از اتاق ترور، عوامل تيم در خانه تشكيلاتي پونك گرد هم مي‌آيند تا هدف بعدي را نشانه روند، يعني دكتر مجيد شهرياري استاد فيزيك دانشگاه شهيد بهشتي تهران.

 

بهزاد عبدلي پاي ثابت تيم ترور بار ديگر از دعوت خودش براي عمليات ديگر خبر مي‌دهد و مي‌گويد:"در سال 89 اونجا به من اعلام كردند كه يك عمليات در تهران انجام مي شود به نام استاد شهرياري، به تهران آمديم، موقع عمليات شد، زمان ملاقات را روي ايميل به من ابلاغ كرده بودند و من هم چند روز بعد وارد تهران شدم، چند نفر را ملاقات كردم، مسيرهاي عمليات را براي ما تشريح كردند، كار هر نفر را اعلام كرده بودند، سالار مسئول تداركات بود يعني هر چيزي كه نياز داشتيم سالار تهيه مي‌کرد، علي خودش مسئول تحقيقات بود و همراه با فرشيد مسئول جمع آوري تحقيقات اطلاعات در مورد نحوه عمليات بودند و ساناز هم مسئول بود عمليات را پشتيباني كند".

 

اما ساناز يا همان فيروزه‌يگانه روند عمليات ترور استاد مجيد شهرياري را اينگونه تشريح مي‌كند:" در اين عمليات ما نمي‌دانستيم كه موفقيت‌آميز است يا نه، و سرنشيني كه باهاش بود خانمش بود، من مسئول اين كار شدم كه با يك گريم خاصي كه مثلا صورتم را سبزه كرده بودند، ابروهايم را درست كرده بودند، لنز گذاشته بودند به چشمانم و عينك گذاشته بودند كه از شناسايي بيفتم".

 

بهزاد اينگونه تكميل مي‌كند: "بعد از اينكه يك روز ما به محل حادثه رفتيم و جزييات مشخص شد كه هر كدام چه نقشي داريم و چه كاري بايد انجام دهيم روز عمليات حول و حوش ساعت 6:30 فرشيد دنبال من آمد، با هم رفتيم به محل حادثه..."

 

آرش با دستاني اسير دستبند و بي آنكه عرق شرمي از خيانت به مردم مملكتش در چهره انسان‌گونه‌اش پديد آيد، ادامه مي‌دهد:"اينجا ]اشاره به محل توقف در زمان ترور[ با موتور پولسار ايستاده بوديم و كلاه كاسكت داشتيم".

 

و بهزاد ادامه مي‌دهد:" بالاتر از ما علي و ساناز داخل يك پژو 405 نقره‌اي جلوتر از ما بودند و سالار هم از]دم[ در خونه شهيد را همراهي مي‌كرد، ماشين شهيد را همراهي مي‌كرد تا به محل حادثه مي‌رسيد، ما به همديگر مرتبط بوديم".

 

اما همراه شهيد دكتر مجيد شهرياري كه در زمان ترور اين استاد فيزيك و نابغه علمي-معنوي كشورمان هدايت ماشين را بر عهده داشت در اين خصوص مي‌گويد:"يك ربع يا 10 دقيقه به 7 صبح بود كه از دم در خونه حركت كردم، شهيد شهرياري سمت راست جلوي خودرو نشسته بود و همسرشان خانم دكتر قاسمي پشت سرشان نشسته بود، ما از لاين كندرو داشتيم حركت مي‌كرديم كه به سمت مسير كه به داخل اتوبان برويم".

 

عبدلي مي‌افزايد: "موقع عمليات كه شد به ما خبر داده شد كه سوژه مورد نظر دارد به شما نزديك مي‌شود".

 

آرش نيز اينگونه ادامه مي‌دهد:"موقعي كه پيچيدند تا وارد اين سمت خيابان شوند، چند متر پايين تر به آنها رسيديم".

 

همراه شهيد دكتر شهرياري مي‌افزايد:"در لاين كندرو آمديم سرعت‌مان را كم كرديم كه بپيچيم و از بلوار اوشان برويم بالا، دقيقا جلوي همين تابلو ]با دستش تابلويي را كه شهيد شهرياري دقيقا مقابل آن به شهادت رسيده بود به ما نشان مي‌دهد[ يك موتورسواري آمد و ..."

 

آرش كه سركرده اصلي گروهك ترور به شمار مي‌رود در ادامه مي‌افزايد:" من بمب را به در جلوي سمت راست ماشين چسباندم، بعد ما سريع دور شديم از محل و وارد بلوار اوشان شديم و از انتهاي اتوبان امام علي آمديم و وارد اتوبان شديم".

و بهزاد عبدلي نيز پايان ماجرا را صرفا با سه كلمه اينگونه بيان مي‌كند:"بمب، ريموتي بود".

اما در اين حادثه موج انفجار به حدي بود كه حتي يكي از اعضاي تيم تروريستي كه سوار بر موتور بود به زمين مي‌خورد.

يكي از سرنشينان موتور مي‌گويد:" قبل از اينكه من از خودروي شهيد فاصله بگيرم ريموت را زدم و من هم مورد اصابت بمب قرار گرفتم و زمين افتادم".

 

مريم ايزدي در اين خصوص مي‌گويد:"وقتي كه بمب را گذاشتند و به ماشين چسباندند امواج آن بمب باعث شده بود كه موتور زمين بخورد و سرنشين آن زخمي شود كه ما بهش كمك كرديم".

 

بهزاد عبدلي همچنين مي‌افزايد: "روز حادثه خانمي هم با شهيد شهرياري داخل ماشين بود".

 

البته در اين حادثه همسر شهيد شهرياري نيز كه با وي همراه بود، مجروح مي‌شود.

 

همسر شهيد شهرياري كه يكي از جانبازان عمليات ترور به شمار مي‌رود و در روز ترور شهيد دكتر مسعود عليمحمدي نيز ناظر صحنه بود، شهادت همسرش را اينگونه توصيف مي‌كند: "باعث افتخار ملت ايران است، گرچه ايشان ]دكتر شهرياري[ به خصوص براي خانواده، فرزندان و من فوق العاده سنگين و فوق العاده تاثرآور است چرا كه ايشان پدر و همسر بسيار خوبي بود".

 

*پايان خوش خدمتي تيم ترور به اربابان صهيونيستي

 

ساناز انتهاي خوش خدمتي خود را اينگونه عنوان مي‌كند:"وقتي خبر بردم و وقتي گفتم كه شهيد شهرياري شهيد شده، خانمش هم زخمي شده و اطلاع دادم، پول را به من دادند".

 

اما اين پايان كار مثلث شوم ترور نبود چرا كه داريوش رضايي نژاد هدف بعدي اين تيم تروريستي اعلام مي‌شود.

 

بهزاد عبدلي در اين رابطه مي‌افزايد:"اواخر تيرماه 1390 ايميلي به من اعلام شد براي عملياتي ديگر".

 

مريم زرگر نيز در تكميل اين صحبت‌ها مي‌گويد:" در عمليات آقاي رضايي ]نژاد[ مثل ترورهاي قبلي كه انجام داده بوديم باز دوباره گروه ما دور هم در تهران جمع شديم".

 

پس از عمليات شناسايي، ‌يكم مردادماه سال 1390 براي اين جنايت تعيين مي‌گردد.

اما روش ترور اين بار متفاوت است؛ اسلحه يكي از راكبين موتورسيكلت داريوش رضايي نژاد محقق جوان كشورمان را مقابل چشمان همسر و فرزند كوچكش آرميتا به شهادت مي‌رساند.

 

عبدلي در توضيح اين عمليات مي‌گويد:" برخلاف ساير عمليات‌ها در اين عمليات اصلا از بمب استفاده نشد و از تفنگ استفاده شد".

 

همسر شهيد داريوش رضايي‌نژاد كه لحظه ترور در خاطر او حك شده است، در اين خصوص مي‌افزايد:"من سريع از ماشين پياده شدم و ضارب را دنبال كردم، چند متر از ماشين دور شده بودم كه با صداي شليك به خودم آمدم، چون ضارب داشت به سمت منم شليك مي‌كرد، منم افتادم، صداي موتور را مي‌شنيدم كه دور مي‌شد".

 

عوامل مزدور وابسته به رژيم صهيونيستي در حالي درصدد بستن پرونده زندگي شهيد داريوش رضايي‌نژاد بودند كه پرونده خدمت و نجات او براي هميشه در اذهان عمومي امت اسلامي ايران باز خواهد ماند.

 

اما بهزاد عبدلي كه در هر سه ترور پيشين نقش اساسي داشت براي بار چهارم براي تروري ديگر دعوت شده و اعلام آمادگي مي‌كند.

 

اما پرده چهارم واقعه ترور دانشمندان هسته‌اي كشورمان كه اين بار قهرمان آن شهيد مصطفي احمدي روشن بود بار ديگر با حضور بهزاد عبدلي شكل گرفت به طوري كه در اين خصوص توضيح مي‌دهد: "سال 90 دوباره من را خواستند براي عملياتي ديگر در تهران و اعلام كردند دقيقا همان عمليات به همان شكل صورت مي‌گيرد و اين دفعه عكسي را به من نشان دادند به اسم احمدي روشن بود".

 

رامتين مهدوي موسايي در ادامه مي‌گويد:"با مريم و بهزاد آمديم براي شناسايي، من آنها را تا جايي مي‌رساندم و اينها مي‌رفتند عكسبرداري مي‌كردند و اطلاعات و تحليل‌هايشان را مي‌آوردند در داخل خونه تيمي انجام مي‌دادند كه چه كاري بايد انجام شود".

 

تاكيد مي‌شود براساس مستندات، بخش‌هايي از جمع آوري اطلاعات بر روي ترور شهيد مصطفي احمدي روشن در مكاني به غير از خانه تيمي صورت گرفته است، چرا كه چند نفر از اعضاي تيم جمع آوري اطلاعات در شاخه‌هاي عملياتي نقشي ندارند و تنها وظيفه جمع‌آوري و شناسايي بر روي افراد و محل ها را بر عهده دارند.

 

بهزاد مي‌گويد: "دراين عمليات دو بار قرار ملاقات گذاشتيم در يك كافه ... واقع در خيابان خيام شمالي".

 

آرام، فرشيد، بهزاد كه اسم‌هاي مستعار آرش خردكيش است و در دو ترور قبلي نقش کليدي داشته است، مي‌افزايد: 6 روز قبل از عمليات شهيد مصطفي احمدي روشن به اعضاي گروه پيوستم و يك جمع بندي روي تايم‌هايي كه اعضاي گروه قبلا درآورده بودند و حدود 12، 13 روز كار كرده بودند يك جمع بندي نهايي انجام داديم و قرار شد روز عمليات كار را انجام بدهيم".

 

سرشاخه‌هاي عملياتي 21 دي‌ماه 1390 يعني روزهاي مصادف با سالگرد ترور شهيد عليمحمدي را براي ترور مصطفي احمدي روشن انتخاب مي‌كنند.

 

اميرعباس، سامان، اميريل يا همان مازيار ابراهيمي نيز در تشريح اين عمليات مي‌گويد:"عمليات بعدي ما عمليات شهيد احمدي روشن بود، در اين عمليات من مسئول عمليات بودم و وظايف طوري تنظيم شده بود كه ايشان را در محله تردد خودشان در خيابان شريعتي به سمت جلفا و پل سيدخندان بمب را روي ماشين‌شان نصب كنيم".

 

البته شايد تروريست‌ها كه نقشه ترورهايشان را به خوبي قبول داشتند هيچگاه تصور نمي‌كردند در كمين دوربين‌هاي امنيتي باشند.

 

بهزاد، حادثه 7 صبح خيابان گل نبي تهران را اينگونه تشريح مي‌كند:" روز حادثه فرا رسيد، روز عمليات من و فرشيد سوار بر موتور اولي بوديم".

 

فرشيد مي‌افزايد:"من راننده موتور بودم، بهزاد بايد بمب را مي چسباند و يك خودروي 206 داشتيم كه سالار و فرانك داخل آن بودند، و بايد مي‌آمدند جلوي خودروي شهيد احمدي‌روشن تا سرعتش را مي‌گرفتند."

 

فرشيد كه اسم اصلي او آرش خرد كيش است در محل حادثه اينگونه ادامه مي‌دهد:"موتور را داخل كوچه گذاشتيم، موتور مشكي و منتظر مانديم، ‌بعد از 10 دقيقه كه گذشت موتور را آورديم سر خيابان، آماده روي موتور نشستيم تا موتور تعقيب كننده اول اعلام كرد كه ماشين احمدي روشن به موضعي كه ما هستيم، دارد نزديك مي‌شود".

 

بهزاد ادامه مي‌دهد:"بعد از اين توقف‌ها كه حول و حوش 15 دقيقه طول كشيد ماشين استاد احمدي روشن به سمت پايين آمدند، 206 هم پشت سرش بود".

 

ساناز كه وظيفه پشتيباني را بر عهده داشت چگونگي حرکت به سمت ماشين دکتر شهرياري را نشان مي‌دهد و مي‌گويد:"تا يك حدي رفتيم و گروهمان اونجا بودند من سرعتم را زياد كردم پيچيدم جلوي آقاي احمدي روشن، سرعتش كم شد."

 

فرشيد راننده موتوري كه بهزاد سوار آن بود در محل حادثه با اشاره به مكان ترور مي‌گويد:" توي اين موضع بود كه ما به ماشين شهيد رسيديم و بمب را به خودرويشان چسبانديم و ماشين جلوي نرده‌هاي سفيد ]با دست برخي نرده‌هاي حفاظ كنار خيابان را كه شهيد مصطفي احمدي روشن نزديك آن به شهادت رسيده، اشاره مي‌كند[ بمب منفجر شد و ما با موتور از آنجا به انتهاي مسير رسيديم، پيچيديم سمت چپ."

 

التبه شايد تروريست‌ها كه نقشه‌هاي طراحان‌شان را قبول داشتند هيچگاه تصور نمي‌كردند در كمين دوربين‌هاي امنيتي باشند چرا كه تصوير يكي از ده‌ها دوربين امنيتي لحظاتي قبل از عمليات تروريستي را ثبت كرده است و سرنخ‌هاي مهمي را از اين تيم تروريستي در اختيار دستگاه ‌هاي امنيتي قرار داده است.

 

ناگفته نماند توسط همين دوربين‌ها تصوير آرش كه حامل كيسه بمب بود در يكي از عمليات‌ها با دوربين‌هاي عملياتي شكار مي‌شود و مورد شناسايي قرار مي‌گيرد.

 

سامان يا اميريل در ادامه مي‌گويد:"عمليات بعدي عمليات دكترعباسي بود كه درآنجا من مسئول عمليات بودم".

 

*رئيسي که براي پيشرفت زنده ماند

 

اما دكتر فريدون عباسي يكي ديگر از هدف‌هايي بود كه اين تيم تروريستي درصدد از ميان برداشتن وي بودند اما او حالا رئيس سازماني است كه در جهاد علمي كشور پيشرو است، يعني سازمان انرژي اتمي ايران.

 

دكتر فريدون عباسي با چهره‌اي متبسم- که شايد به ناتوان بودن دشمنان نظام مي‌خندد- حادثه روز ترور خودش را که مصادف با روز ترور دکتر شهرياري بود اينگونه روايت مي‌كند:"از نوبنياد حركت كردم، مسير شلوغي را انتخاب مي‌كردم مسيري كه ماشين‌ها کند باشند، حركتم را سريع كردم، ‌مي‌خواستم به موقع برسم به دانشگاه، چون با آقاي دكتر شهرياري قرار داشتم كه همديگر را در همان اول صبح ببينيم."

 

اميرعباس ادامه مي‌دهد:"تفكيك وظايف ‌كردم براي بچه‌ها، يك خودرو يك مقدار بالاتر يعني از شمال به جنوب بلوار دانشگاه شهيد بهشتي مراقب تردد دكتر بود، خود من و يكي ديگر از اعضاء داخل خودروي ديگري در نزديك خيابان ولنجك بوديم..."

 

رامتين مهدوي موسايي در ادامه مي‌افزايد: " ما در تيم ترور دكترعباسي بوديم".

 

نشمين زارع با اسم مستعار شادي نيز مي‌‌گويد:"دو تا ماشين را به ما نشان دادند، يكي پژو و ديگري سمند و به ما گفتند بايد عمل همراهي و پشتيباني اين دو ماشين را انجام بدهيد. من و شوهرم دنباله رو اين دو تا ماشين بوديم..."

 

شوهر شادي در تكميل سخنان همسرش مي‌گويد:" نقش ما نيز به عنوان پشتيباني بود، كه چون ماشين ما تاكسي زرد رنگ بود، 405 و عمومي بود، گفتند پشت سر ماشين‌ها به فاصله 5 الي 6 متر به عنوان آخرين ماشين قرار بگيريد."

 

نشمين ادامه مي‌دهد:" كه اگر تصادفي، تيراندازي و يا هرگونه مزاحمي و يا توقفي پيش آمد ما فورا بايستيم و سرنشينان آنها را سوار كنيم و به سرعت از محل دور شويم".

 

دكتر عباسي ادامه مي‌دهد:"7:42 بود كه بمب به من چسبيد، نزديك ميدان دانشگاه، كه يك دفعه يك صدايي را شنيدم به در ماشين برخورد كرد، تا صدا را شنيدم سرم را برگرداندم موتور سوار را كه با هيئت ديدم، از ديدگاه من صدا و موتور به آن شكل يعني بمب، اينجا ديگر من فوري ترمز گرفتم و به خانمم هشدار دادم كه بپر بيرون، سريع گفتم بپر بيرون، گفتم حالا تا اين دور شود بخواهد بزند من ترمز گرفته‌ام، همزمان كه كمربند را باز مي‌كردم در ماشين را هم باز كردم و با يك لگد روي در و درب را باز كردم و پريدم بيرون، يعني با اين فرض كه منفجر مي‌شود،حداقل همسرم آسيب نبيند. يعني فقط خودم در معرض بمب باشم، ولي دويدم به سمت عقب ماشين ديدم منفجر نشد، رفتم آن طرف ديدم همسرم پياده نشده اينجا بود كه يكدفعه حالت تقاضاي وقت اضافه كردم از خدا (با خنده) يعني گفتم تا حالا نشده دويدم دوباره سمت در ماشين و در را باز كردم و با شدت ايشان را از ماشين كشيدم بيرون، بمب منفجر شد".

 

همسر دكتر عباسي در اين خصوص مي‌افزايد:‌ "البته ايشان از صورتش كه خدا رحم كرده بود گونه‌اش تركش خورده بود، دستش تا مدتي از كار افتاده بود."

 

مثلث ترور ياراي مقابله با سربازان گمنام امام زمان (عج) را ندارد

 

بايد خاطر نشان کرد که پيچيدگي عمليات‌ها، اسامي متعدد و رمزآلود، پشتيباني‌هاي همه جانبه مثلث سياه ترور يعني آمريكا، انگليس و اسرائيل هم نمي‌تواند تروريست‌ها را از كمين چشم‌هاي بيدار دستگاه امنيتي-اطلاعاتي كشور مصون بدارد و تلاش‌هاي شبانه روزي سربازان گمنام امام زمان (عج) به ثمر مي‌نشيند.

 

 

اشک شوق مادري که نَگِريست

مادري كه در شهادت فرزندش نَگِريست حال پس از دستگيري عاملان ترور دانشمندان هسته‌اي كشورمان اشك شوق از چشمانش جاري مي‌شود و مي‌گويد:" خيلي خوشحالم، خدا را شكر مي‌كنم، براي همه بچه ها دعا مي‌كنم".

 

مادر شهيد احمدي روشن مي افزايد:"خوشحالم كه دستگير شدند، اين نشان مي‌دهد اطلاعات ما خيلي قوي است و شبانه روز بچه‌ها تلاش مي‌كنند".

 

 

*افتخاري دوباره براي ايران

 

همسر شهيد مصطفي احمدي روشن نيز گفت:"احساس افتخار و سربلندي دوباره براي ايران شد



:: بازدید از این مطلب : 291

|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : دو شنبه 16 مرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: