محمدرضا سرشار روز گذشته در نمایشگاه کتاب: صادق
هدایت برخلاف آنچه گفته میشود، از وطن و مردم خودش متنفر بود/ در میان نویسندههای
معاصر تا این حد شیفتگی به غرب نمیبینیم/ یکی از دوستانش نقل میکند، یک بار که
پاریس رفته بود، سنگ فرش خیابان را بوسید.
به گزارش «نسیم»، این نویسنده و منتقد ادبی که روز
گذشته در غرفه کانون اندیشه جوان در نمایشگاه کتاب حضور یافته بود در بخشهای دیگری
از اظهارات خود افزود:
-در طول این 65 سال از هدایت شبه اسطو ره ای دروغین
ساخته اند. در طول سی سالی که از مرگ هدایت می گذرد ده ها برابر کتاب های خود هدایت
در باره آثارش کتاب نوشته شده است. این یک جریان کاملا ساخته و پرداخته استکبار
است.
- صادق هدایت نویسنده ای معمولی است که از میان
آثارش تنها دو سه تای آن ها هنوز قابل خواندن است، سگ ولگرد و داش آکل از آن دسته
اند. بقیه ارزش خواندن ندارند. اینکه درباره او زیاد نوشته شده و گفته می شود به
خودی خود شاید موضوع مهمی نباشد اما هدایت در طول این سالها به بایگانی کتاب خانه
ها سپرده شده است یعنی جوانی به میل خود حاضر نبود هدایت بخواند.
- در دولت اصلاحات عمده کارهای هدایت توسط ناشران
تجدید چاپ شد. یک علتش البته این بود که این کتاب ها حق التالیف نداشتند. یک علت
دیگرش هم این بود که سا لها برخی کتاب های هدایت اجازه چاپ نداشتند. اما سال 82
زمانی که به یکباره BBC اعلام کرد امسال صدمین سال تولد هدایت است، مرده را دوباره
از قبر بیرون کشیدند. عمده کتاب های هدایت در این سال ها خوانده شد.
- هدایت چیز هایی دارد که به کار برخی می آید. یکی
از آنها شیفتگی هدایت به فرهنگ و ادبیات فرانسه است. یکی از دوستان او در فرانسه می
گوید او یک بار که به پاریس آمد خم شد و سنگ فرش های خیابان را بوسید.
- او فردی بود که به خصوص در سال های پایانی عمرش
به شدت شیفته غرب و به طور خاص فرانسه بود و بر خلاف تبلیغی که می شود، به شدت
متنفر از وطن و مردم خودش بود. در میان نویسنده های معاصر تا این حد شیفتگی به غرب
نمی بینیم. هدایت به همین خاطر پاریس را به عنوان محل خودکشی برگزید. خودکشی هم در
شهرتش نقش به سزایی داشت.
- در هدایت نیست انگاری نیز به میزان زیادی موجود
است. نویسندگانی زیادی هم نداریم که اینگونه به اسلام تاخته باشند. تقریبا در همه
آثارش با بهانه و بی بهانه اهانت و کنایه ای به مسلمان ها دارد. این ها از دلایل
شهرت وی هستند و اینکه روشنفکری روی او دست گذاشته است.
- داستان نویسی با آنکه هنری آموختنی است ، آموختنش
کار هرکسی نیست. در میان کسانی که داستان نویسی تدریس می کنند نمی توانیم 5 نفر
بیابیم که با اطمینان این راه را پیموده باشند. بنابراین کلاسهای داستاننویسی اگر
ذوق جوانان را کور نکند خیلی کمکی هم نمی تواند بکند.
- در نسل جوان، ما باید بیشترین تمرکز را روی آموزش
داشته باشیم. گفته می شود در هر دوره آموزش هنری مثلا در سطح کارشناسی اگر حتی دو
نفر هنرمند بیرون بیاید، آن دوره پر ثمر بوده است. بیشتر دانش آموختگان هنر، کارمند
هنر می شوند.
- در دوره های آموزشی مشخص نیست افراد چقدر زمینه
های لازم را دارند. در برخی دوره ها که ما داشتیم سعی میکردیم با سخت گیری افراد را
وارد کلاس کنیم که نتیجه هم گرفته ایم. یعنی چندین داستان نویس خوب تا کنون داشته
ایم که کتاب هایی را منتشر کرده اند یا کتاب هایی را در راه دارند. برخی هم در نقد
داستان وارد شده اند که بسیار خوبند. من در نسل جوان امید زیاد می بینم.
- نبودن بوم ایرانی و اسلامی در داستانها ناشی از
تجربه ضعیف اجتماعی نویسندگان ما است. نسل نویسنده امروز ما عمدتا از خانواده های
مرفه تر بوده اند که به همین دلیل تجربه های اجتماعی عمیق نداشته اند. آنها در بزرگ
سالی باید سراغ تجربه های زندگی می رفتند و کسب می کردند. مثلا همینگوی به خواست
خودش در دو جنگ جهانی شرکت کرد و سفر ها و داستان های زیادی در زندگی داشت. جک لندن
5 سال ملوان کشتی بود. کسانی که در کودکی درد و تلاطم زیادی داشته اند داستان های
بزرگی می نویسند. دلیل عمده اینکه بیشتر داستان های ما درشت بافتند و شخصیت ها
یکسان و ضعیفند، نبود تجربه زندگی است.
- در باب کمک به نویسندگان جوان، کتاب «تاملی دیگر
در باب داستان» ترجمه محسن سلیمانی انتشارت سوره مهر، یکی هم «درسهایی در باره
داستان نویسی» از همان مترجم و انتشارات است. دو جلد کتاب هم خود من در باره داستان
نویسی دارم. این کتاب ها به مخاطب کمک می کند و ممکن است تامین کننده نیازهای
آموزشی داستان نویسان باشد. خواندن نقد داستان ها هم بسیار مفید است. در مباحث نظری
کتاب «رویکردها و نظر های ادبی» آقای زرشناس جزء کتاب های خوب و مرجع است. کتابی
دیگر توسط من منتشر شده با نام «ادبیات داستانی ایران پس از انقلاب اسلامی». این
کتاب هم درباره نحله ها و جریان های داستان نویسی بعد از نقلاب مفید
است.