به گزارش سرویس سیاسی رویداد، برخی از نکات مورد اشاره هاشمی در مطلبی که به عنوان "تعابیر متفاوت هاشمی از سَبک زندگی / عامّه ی مردم نه زاهدند و نه مُسرف" منتشر شده، به شرح زیر است و قضاوت انتشار آن در برهه ی کنونی و اینکه اکنون این موارد در زمان کنونی چه گفتمانی را میتواند ایجاد کند، به عهده مخاطبین باشد.
رفسنجانی چنین میگوید:
اصل حرف من این است، حالا اسمش را هر چه می خواهند بگذارند ، تجمل گرایی ، اشرافی گری ، دنیا طلبی یا هر چیز دیگر ، مردم با شعار که زندگی نمی کنند، من بعد از جنگ تصمیم گرفتم که با 60 ، 70 میلیارد دلار آن هم از منابع خارجی، کشور را از لحاظ تولید و رشد اقتصادی تکانی بدهم که فکر می کنم انجام هم شد، تمام زیر ساخت های اولیه مورد نیاز را ساختیم و کشور را از رشد منفی 5/5 درصد به رشد اقتصادی بالای 6 درصد رساندیم. حالا اگر مصرف مردم در این سالها زیاد شده باید بگوییم رشد تجمل گرایی؟ هرگز این طور نیست. قاطبه مردم قناعت دارند ولی آیا اگر رونق اقتصادی شود و ماشین و لوازم کهنه شان را نو کنند تجمل کرده اند؟ شاید باید روزی برسد که به مردم بگوییم یخچال نخرید و آنوقت می شود کارمان ضد تجمل گرایی ! من برای اصلاح تفکر جامعه در نگرش به دنیا، زندگی، مواهب طبیعی و واگذار نکردن به نیروهای ضدانقلاب، چنین برنامههای را مطرح کردم که فکر میکنم اگر غیر از این باشد، مسلمانان دوباره به انزوا برمیگردند و دشمنان اسلام همه صحنهها را خواهند گرفت و نیروهای مخلص با آن تفکری که شما مطرح میکنید نمیتوانند فرزندان خود را به دانشگاه بفرستند و عملا در سطح پایین به کارهای سخت بدنی و مشاغل کمارزش مشغول میشوند و امور اساسی و مهم جامعه به دست افرادی میافتد که از جامعه و نظام رو به پیشرفت، با شعارهای عوام فریبانه و ساده زیستی و یا به عبارت بهتر زهد فروشانه، جامعه ای متوقف و رو به قهقرا بسازند.
حفظ مسلمانان در مقابله با کفار هزینههای گزافی میخواهد که حکومت اسلامی باید تأمین کند. باید تکنیکهای روز تأمین شود. شرایط تحصیل بچههای مسلمانان فراهم شود. قبل از انقلاب و حتی اوایل پیروزی خیلی از بچهها نمیخواستند درس بخوانند. الان شرایط به گونهای است که کمتر خانوادهای پیدا میشود که نخواهد بچههایش درس بخوانند. آیا میتوانیم بگوییم انقلاب توقع مردم را بالا برد که همه میخواهند درس بخوانند؟ مگر می خواهیم در دنیای پر رقابت امروز برای همیشه ملتی توسری خور بمانیم که روز به روز بدتر میشویم.؟ آیا این درست است که به جوانان خود در عصر امروز شعار زاهدانه تحویل بدهیم و شاهد چشم حسرت آنها به ممالک دیگر باشیم.
زندگی حضرت امام را به عنوان الگو در نظر بگیرید. وقتی در قم طلبه بودیم، آقایانی بودند که در بیرونیها زیلو و در اندرونی قالی میگذاشتند. ولی امام در بیرونی خود قالی گذاشته بودند. خانه امام هم بزرگ بود که بعد از ازدواج آقامصطفی، بخشی از آن را به ایشان دادند. انسان معتدل و در عین حال زاهد، عارف و فقیه بودند و میدانستند، چکار کنند. ما که نباید زهد فروشی را در جامعه رواج دهیم؛ چرا که امام هم می دانستند آدرس غلط به جامعه مسبب ترویج فرهنگ تصوف می شود نه عرفان اسلامی.
گفتنی است هاشمی رفسنجانی در سالهای ریاست جمهوری اش در یکی از خطابه های نماز جمعه تهران خطاب به مردم اعلام کرده بود: هر کس حقوقی کمتر از 500000تومان دارد تهران را ترک کند.
معلوم نیست جریان رسانه ای وی با این اندیشه های رفسنجانی چگونه وی را سکانداری خطاب میکنند که می تواند در برهه کنونی کشتی اقتصادی نظام را هدایت کند؟!
اين روزها كه دولت آقاي احمدي نژاد به دليل برخي از اقدامات و مواضع بيرون از دايره اصولگرايي با انتقاد و اعتراض دلسوزان و دغدغه داران اسلام و انقلاب روبرو شده است، شماري از مسئولان و دست اندركاران سابق و اسبق دولت هاي سازندگي و اصلاحات در حركتي هماهنگ با دشمنان بيروني، فرصت را غنيمت شمرده و به بهانه انتقاد از دولت، بغض هاي فروخورده و كينه هاي در سينه مانده خويش از ناكامي در فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 را بيرون مي ريزند. اين جماعت كه در دوران حاكميت خود بر قوه اجرايي كشور به اندازه چند صدم خدمات دولت كنوني به عمران و آباداني كشور را نيز نداشته اند و برخي از آنها در جريان فتنه 88 آشكارا دست به وطن فروشي زده اند، اصرار دارند انتقادات خود به دولت احمدي نژاد را با اعتراض ها و انتقادات دلسوزان و دغدغه داران اسلام و انقلاب همسو نشان بدهند! و با زرنگي ناشيانه اي در پي القاي اين توهم به افكار عمومي هستند كه مخالفت آنان با انتخاب دكتر احمدي نژاد در انتخابات رياست جمهوري نهم و دهم - و مخصوصا دهم- به اين علت بوده است كه پيشاپيش مسائل مورد انتقاد امروز اصولگرايان به دولت كنوني را مي ديده اند!! و خنده دار آن كه تعدادي از نوچه هاي دم دستي اين جماعت در برخي از مجامع و محافل با قيافه حق به جانب خطاب به مردمي كه با راي 25 ميليوني و مثال زدني خود آقاي احمدي نژاد را به رياست جمهوري انتخاب كرده بودند، مي گويند؛ «ديديد حق با ما بود كه مخالف او بوديم»؟!
و اما، اين ترفند اصحاب فتنه در حالي است كه انتقاد و اعتراض دلسوزان و دغدغه داران اسلام و انقلاب به دولت كنوني دقيقا نسبت به مواضع و مواردي است كه دولت به راه و روش مدعيان اصلاحات روي آورده است. به بيان ديگر، خدمات فراوان و كم نظير- و در پاره اي از موارد بي نظير- دولت احمدي نژاد را كه در هيچ سيستم محاسباتي با دولت هاي سازندگي و اصلاحات قابل مقايسه نيست نفي نمي كنند بلكه به حضور مؤثر حلقه انحرافي در دولت كه نسخه هاي همسو با مدعيان اصلاحات مي پيچد اعتراض دارند، يعني انتقاد اصولگرايان به برخي از اقدامات و مواضع دولت ادامه همان انتقادات و اعتراض هايي است كه به عملكرد دولت هاي سازندگي و اصلاحات داشته اند بنابراين، بديهي است انتقاد دغدغه داران اسلام و انقلاب و كساني كه دل در گرو مردم و منافع ملي دارند نه فقط با آنچه اين روزها از سوي مدعيان اصلاحات و برخي از اصحاب فتنه عليه دولت مطرح مي شود، كمترين همخواني و همسويي ندارد، بلكه اين دو نگاه انتقادي در دو نقطه كاملاً متفاوت قرار داشته و با يكديگر متضاد نيز هستند و در اين باره گفتني هايي هست؛
1- ابتدا بايد گفت حمايت يكپارچه و 25 ميليوني مردم وفادار به اصول و ارزش هاي نظام از آقاي احمدي نژاد- كه بسياري از هواداران ديگر نامزدها نيز پس از پي بردن به فريب سران فتنه به اين خيل عظيم پيوستند- نشانه هوشياري و دقت نظر آنها در گزينش نامزد اصلح بوده است، آنان به نامزدي رأي دادند كه آموزه هاي اسلامي و انقلابي، تأكيد بر دفاع از مستضعفين و منافع ملي، تصميم بر مقاومت در برابر باج خواهي بيگانگان، اصرار بر مقابله با رانت خواران و دهها آموزه ديگر از اين دست را نمايندگي مي كرد و در دوران تصدي شهرداري تهران، وفاداري خود به اين ارزش ها را نشان داده بود. بنابراين مردم در گزينش خود، از ميان نامزدهاي موجود، بهترين را برگزيده بودند و از اين روي، انتخاب آنها در خور تقدير بوده و هست. اما، بعدها، پس از مشاهده برخي از اقدامات و مواضع دولت دهم كه با آموزه هاي ياد شده همخوان نبوده و زاويه داشت، به همان اندازه كه اين مواضع با خط اصلي و اعلام شده فاصله گرفته بود، به انتقاد از دولت روي آوردند و اين اعتراض مردم نيز نه فقط مانند انتخاب قبلي ارزشمند تلقي مي شود، بلكه بارها بيشتر از آن در خور تقدير و تحسين است چرا كه اولاً؛ از حق گرايي، بصيرت و پايبندي آنان به اصول و ارزش ها حكايت مي كند و ثانياً؛ نشان دهنده آن است كه اصولگرايان برخلاف بسياري از مدعيان اصلاحات و سازندگي، در پيله تنگ نظرانه حزبي و گروهي گرفتار نشده و قبيله گرا نيستند كه آزادگي و آزادانديشي خود را با سرسپردگي و بردگي فلان حزب و قبيله و گروه تاخت بزنند و اين ويژگي يكي از خصوصيات برجسته انبياء و اولياء الهي و مردان و زنان آزاده و با بصيرت است. از اين روي، رأي دهندگان به آقاي احمدي نژاد هم در انتخاب ايشان و هم در انتقاد به برخي از مواضع و اقدامات دولت كنوني نه فقط هوشمندانه عمل كرده اند بلكه فراز برجسته و درخور تقديري از آزادگي خود را به نمايش گذارده اند، برخلاف كساني كه روزي داعيه خط امام(ره) داشتند و در سرسپردگي و بردگي حزب و قبيله خود تا آنجا پيش رفتند كه به پاره كردن تصوير حضرت ايشان، آتش زدن مسجد و اهانت به عاشورا، حمايت آشكار از اسرائيل، ائتلاف با منافقين و بهائيان و ده ها خيانت و جنايت ديگر نيز تن دادند و تازه امروز زبان به ملامت مردم اصولگرا و آزاده گشوده اند كه چرا مانند آنها قبيله گرا و برده نبوده اند؟!
2- مخالفت برخي از دست اندركاران سابق و اسبق دولت هاي سازندگي و اصلاحات با دولت احمدي نژاد نه فقط با انتقادات اين روزهاي اصولگرايان و دغدغه مندان اسلام و انقلاب و منافع مردم همخوان نيست بلكه نگاهي گذرا به علت مخالفت آنان به وضوح نشان مي دهد جماعت ياد شده با آن بخش از اقدامات و مواضع دولت هاي نهم و دهم كه اصولگرايانه، ضد استكباري و مردم دوستانه است مخالفت ورزيده و مي ورزند و نه با مواضع و اقداماتي كه اين روزها مورد انتقاد شماري از دلسوزان است.
و اما به جماعت مورد اشاره بايد حق داد كه از دولت كنوني عصباني باشند، چرا؟! پاسخ آن است كه احمدي نژاد منافع خصوصي و سيطره بادآورده بسياري از آنان را به نفع مردم بر باد داده است. دولت نهم، حلقه به هم پيوسته مسئولان كه مسئوليت ها را ارثيه خود مي پنداشتند و به يكديگر پاس مي دادند و از ورود نيروهاي تازه نفس و انقلابي به اين حلقه بسته جلوگيري مي كردند را شكست و راه را براي ورود نيروهاي انقلابي به مسئوليت هاي كليدي باز كرد. احمدي نژاد، با ورود به حياط خلوت رانت خواران، دست آنها را از برخي كانون هاي قدرت و ثروت كوتاه كرد، با سفرهاي استاني و پي درپي هيئت دولت، به اقصي نقاط كشور، فعاليت هاي عمراني و آباداني را از تمركز غيرمنطقي در تهران و تعدادي از شهرهاي بزرگ خارج كرد و برخورداري از امكانات نظام را به دورترين نقاطي برد كه تا آن هنگام پاي هيچ مسئول- حتي دست چندمي هم- به آنجا نرسيده بود. بيت المال را از انحصار جرياني كه فقط به شاخك هاي خود مي رسيد بيرون آورد و در ميان اقشار محروم و مستضعف جامعه كه تا آن هنگام كمتر مورد توجه بودند و يا اصلا مورد توجه نبودند، توزيع كرد. از مراكز علمي و تكنولوژيك با گشاده دستي حمايت كرد. در مقابل باج خواهي آمريكا و متحدانش ايستاد، افسانه هولوكاست را برباد داد و... آيا هر يك از اين نمونه ها به تنهايي نمي تواند خشم و كينه عميق جماعت ياد شده را در پي داشته باشد؟! جماعتي كه فقط يك قلم از وطن فروشي و جنايت آنها در فتنه آمريكايي-اسرائيلي 88 برملا شده است. همين جماعت كه امروزه اصرار دارند خود را در انتقاد از دولت كنوني با دلسوزان و دغدغه داران اسلام و انقلاب همسو جا بزنند، در مقابل تمامي اقدامات و مواضع ارزشمند ياد شده به شدت و با كينه توزي ايستادند. سفر به استان ها را حركت پوپوليستي ناميدند! ايستادگي در برابر باج خواهي آمريكا و متحدانش را ديپلماسي عوامانه خواندند! شكستن حلقه درهم تنيده مسئولان و سپردن مسئوليت ها به نيروهاي جوان و انقلابي را بي توجهي به پرستيژ كابينه دانستند!... اين كينه توزي ها كه قبل از برخي مواضع و اقدامات اخير دولت بوده است! بنابراين بدون كمترين ترديد مي توان نتيجه گرفت كه اعتراض ها و انتقادهاي امروزشان كينه هاي در سينه مانده ديروز است و هيچ همسويي و شباهتي با اعتراض و انتقاد اين روزهاي دلسوزان و دغدغه مندان اسلام و انقلاب و مردم ندارد و ديده اند و ديده ايم مردم مسلمان اين مرز و بوم هوشيارتر و با بصيرت تر از آنند كه اگر در دولت برگزيده خود انحرافي ديده و از آن دل بريدند، زمام امور كشور را به دست كساني بسپارند كه داغ ننگ خيانت به ملت را بر پيشاني دارند و با توجه به بصيرت و هوشياري مثال زدني مردم بايد خطاب به اين جماعت گفت؛
برو اين دام بر مرغي دگر نه
كه عنقا را بلند است آشيانه
3- و بالاخره، انحراف دولت كنوني از برخي آموزه هاي اسلامي و انقلابي و مردمي قابل انكار نيست و در اين ميان دست هاي حلقه انحرافي و نفوذ كرده در دولت به وضوح ديده مي شود. حلقه اي كه علاوه بر پيوندهاي نه چندان پنهان با جماعت ياد شده در مواضع و اقدامات خود نيز با آنان همسويي و همخواني دارد. كاش آقاي احمدي نژاد پاس رأي و حرمت انتخاب مردم را نگاه مي داشت و به قول دشمن پيمان دوست نمي شكست. مردم به احمدي نژاد 84 رأي داده اند و نه به حلقه انحرافي، بنابراين بايسته نبوده و نيست اعتماد مردم را كه امانت مقدسي در دست ايشان است به پاي يك حلقه انحرافي بريزد. آيا جناب احمدي نژاد نمي بيند كه هرچه به حلقه انحرافي نزديكتر مي شود، به همان اندازه از مردم و خط اصيل انقلاب فاصله مي گيرد؟
حسين شريعتمداري
انتخاب موضوع برنامه نوبت شما با اجراي نفيسه کوهنورد نيز متفاوت از شبهاي گذشته و در همين راستا ارزيابي ميشود. نفيسه کوهنورد که پس از رسوايي ارتباط صادق صبا با پونه قدوسي مجري سابق برنامه نوبت شما، مورد جديد سردبير هوسباز بيبي سي فارسي محسوب ميشود، ملغمهاي از ارتباطات فاسد است که خود يک تنه دور جديدي از رقابتهاي غيراخلاقي را در استوديوي بيبي سي در لندن بهوجود آورده است.
به گزارش سیرنیوز به نقل از وطن امروز؛ سابقه کوهنورد در دوران فعاليتش در تهران و استانبول پر است از ارتباطات پيچيده، فاسد و مشکوک با مقامات انگليسي و ترک که از او يک جاسوسه تمام عيار ساخته است. دامنه روابط غيرقانوني و مسالهدار او به حدي بود که مدير کل مطبوعات و رسانههاي خارجي وزارت ارشاد دولت خاتمي، در نامهاي به خوشرو، معاون اطلاعرساني دفتر رئيسجمهور، مراتب فعاليت غيرقانوني کوهنورد را به عنوان همکار شبکه CNN ترک به اداره کل روابط عمومي دفتر رياست جمهوري اعلام ميکند. کوهنورد پس از اخراج از روزنامه همشهري با روزنامههاي شرق و اعتماد ملي همکاري ميکرد. نگاهي به سياهه فهرست پادوهاي بريتانيا در بيبي سي فارسي نشان ميدهد که عمده آنها در روزنامههاي زنجيرهاي کار ميکردهاند؛ روزنامههايي که با وقاحت تمام پس از افتادن چند باره تشت رسواييشان هنوز به فعاليت خود ادامه ميدهند. ارائه اين فهرست آلوده مشخص ميکند که چه کساني در شرق و اعتماد و چلچراغ و اعتماد ملي و ... علاوه بر گذراندن دوران کارآموزي مشق نوکري بيگانگان مينوشتهاند. در واقع اين رسانهها در دوراني نسبتا طولاني کارگاه تربيت نيرو براي بيبي سي و صداي آمريکا بودهاند. آيا اين نشريات اکنون نيز چنين نقشي دارند؟ »وطنامروز» در سلسله گزارشهایی روابط آلوده سیاسی ـ اخلاقی عوامل بخش فارسی تلویزیون دولتی انگلیس را گزارش میدهد. در این گزارشات سوابق افراد، ارتباطات و نحوه جذب و ارتقا در سیستم رسانهای انگلیسی ارائه میشود. این گزارش که در روز یکشنبه 17 تیرماه» روزنامه وطنامروز» منتشر می شود، درباره «نفیسه کوهنورد» مجری برنامه نوبت شما این شبکه و ارتباطات آلوده سیاسی و خلاقیای است که لازمه پیشرفت در بیبیسی است. جاسوسهاي به نام نفیسه کوهنورد نفیسه کوهنورد مجري برنامه نوبت شما بيبي سي فارسي، متولد دی ماه 1356 شهرستان ارومیه است. خانواده کوهنورد اصالتا ارمنی بودند که بعد از انقلاب مسلمان (سنی) شدند. البته اطرافیان و نزدیکان خانواده کوهنورد میگویند در پذیرش اسلام توسط این خانواده حرف و حدیث هایی وجود دارد. بعد از گذراندن دوران دبیرستان، تحصیلاتش را در دانشگاه شهید بهشتی تهران در رشته مدیریت بازرگانی ادامه داد. او میگفت هر کاری شدنی است، کافی است راهش را پیدا کنی. اغواگری و رابطه برای نمره لیلا یکی از همکلاسیهای نفیسه در خاطراتش از دوران دانشگاه با نفیسه نوشته: «نفیسه هیچ وقت سر کلاس درس بویژه اگر استاد، مرد بود، به درس دقت نداشت. و میگفت مهم نمره است که من بلدم چطوری آن را بگیرم. او از هنر زنانگیاش خوب استفاده میکرد. وضع مالی خوبی داشت. لباسهای شیک و خوب میپوشید و خیلی از پسرهای دانشگاه دنبالش بودند. ترم چهارم بود که با یکی از استادهای دانشگاه (به دلایل مختلف از ذکر نام استاد خودداری شده است) که در سازمان حسابرسی هم کار میکرد رابطه برقرار کرد و رابطه آنها بسیار نزدیک شد. بعد از گذشت مدتی نفیسه به عنوان دستیار استاد در سازمان حسابرسی مشغول به فعالیت شد». لیلا دوست دوره دانشگاهی نفیسه میگوید: «نفیسه همزمان که به عنوان دستیار استاد در سازمان حسابرسی فعالیت میکرد و با او رابطه داشت، با سایر اساتید دانشگاه نیز رابطه برقرار میکرد و با آنها راحت بود. این موجب عصبانیت استاد میشد». استاد مدیریت بازرگانی چند بار هم از نفیسه درخواست ازدواج کرده بود اما نفیسه به بهانههای مختلف از جمله اینکه پدر و مادرم با ازدواج با غیر همشهریام مخالفند و باید آنها را راضی کنم، کار را به تاخیر میانداخت. لیلا میگوید وقتی به نفیسه میگفتیم این کار را با استاد نکن، میگفت «تازه تو آب نمک خوابوندمش اول پایاننامهام رو مینویسه بعد اگه خواستم بهش اوکی میدم». بعد از گرفتن پایاننامه رابطه نفیسه و استاد سرد شده و رفته رفته به پایان رسید. لیلا میگوید: «استاد هر زمان نام نفیسه میآید با ناراحتی میگوید: «من شکست بدی را در زندگیام تجربه کردم». من هم خیلی ناراحت میشم وقتی میبینم نفیسه اینقدر راحت از جنسیتش استفاده میکنه تا به اهدافش برسه. من به عنوان یک دختر از اینجور رفتارها متنفرم. نفیسه در واقع با هر کی بود و با هیشکی نبود. » ارتباط با بهروز چروک سمیرا از همدورهایهای نفیسه میگوید: «ترم آخر دانشگاه، نفیسه با یکی از دانشجوها رابطه برقرار کرد که به بهروز چروک معروف بود. بهروز کلا آدم نچسبی بود و همه متعجب بودند که چرا نفیسه با او دوست شده است.» اما بعدا مشخص شد که بهروز مثل سایرین اصلا برای نفیسه مهم نبوده است. در واقع نفیسه از او به عنوان پله دیگری از پلههای نردبان ترقیاش استفاده کرده است. کار در روزنامه همشهری هم به هیچ عنوان با رشته دانشگاهی او سازگار نبود اما نفیسه فقط و فقط به خاطر مطرح شدن به دنبالش رفت. بهروز چروک که نفیسه به قول خودش آن را تور کرده بود، بازاریاب یک مجله بود. نفیسه از طریق آشنایی با بهروز توانست با یک واسطه، با روزنامه همشهری آشنا شود. روزنامه همشهری در آن زمان نیازمند یک مترجم ترک بود که به ترکی استانبولی تسلط داشته باشد و بتواند برخی خبرها را در آن زمینه ترجمه کند. در یک جلسه که در کافه 35 گاندی برگزار شد قرار شد چند نمونه از کارهای ترجمهای نفیسه مورد بررسی قرار گیرد و نتیجه را به او بگویند. بعد از مدتی کار نفیسه مورد تایید قرار گرفت و اولین مطلبی که به عنوان ترجمه از او پذیرفته شد درباره اردوغان بود. کار ادامه پیدا کرد و رفته رفته نفیسه وارد سرویس بینالملل صفحات لایی همشهری شد. بعد از اینکه جای پای نفیسه در روزنامه محکم شد رابطه نفیسه با بهروز چروک هم قطع شد. پیوند با بیبیسی بعد از مدتی نفیسه درست هنگامی که در روزنامه همشهری داشت به جاهای خوبی میرسید، با مرتضی رهبری (نام مستعار) کارمند شبکه بیبیسی فارسی در ایران آشنا شد و رفت و آمدهایش با او شروع شد. مرتضی رهبری، آن زمان مسؤول شناخت و گزینش جوانانی بود که زمینه کار و فعالیت برای دولت انگلیس را در ایران در زمینههای مختلف داشتند. او جوانان ایراني که توانایی کار و فعالیت برای انگلیس را دارند شناسایی و بعد از تحقیقات به قسمت مربوط (دفتر آموزش) معرفی میکند. بعد از آشنایی نفیسه با مرتضی رهبری؛ نفیسه به همه به اصطلاح موفقیتهای خود پشت پا زد و خود را آماده کار در عرصه دیگری (کار برای انگلیس) کرد. دوره 3 ماهه تخصصی «اطلاعات و نفوذ» بعد از مدتی نفیسه توسط مرتضی رهبری به شخص دیگری به نام بهنام دفتری (مستعار) معرفی شد. او مسؤول دفتر آموزش خبرنگاران شبکه بیبیسی در تهران بود. بعد از معرفی، دوره آموزشی نفیسه در تهران خیابان ولیعصر، شروع شد. دوره آموزشی 6 ماهه بود. بعد از گذراندن دوره آموزشی و قبولی در آزمونهای در نظر گرفته شده، فعالیتهای نفیسه شروع شد. نفیسه در ابتدا مسؤول جذب و گزینش دانشجویانی بود که زمینه مخالفت با جمهوری اسلامی را داشته و از لحاظ تحصیلی نیز تخصص کافی برای انجام فعالیتهای مورد نظر سازمان را داشته باشند. او ابتدای کار به سراغ دومخردادیها و دفتر تحکیمیها رفت زیرا دوستان زیادی در آنجا داشت و میتوانست خیلی سریع خودی نشان دهد. او خود را در طول این سالها دوم خردادی معرفی کرده بود و خیلیها در دانشگاه او را از طرفداران پر و پا قرص محمد خاتمی میدانستند. بعد از 6 ماه فعالیت، نفیسه توانست نزدیک به 20 نفر را به مرتضی رهبری معرفی کند. بعد از قبولی در این آزمون، همچنين گذراندن دوره 3 ماهه تخصصی «اطلاعات و نفوذ» که در آن نحوه رابطه با سفارت و ... آموزش داده میشد، نفیسه به عنوان مسؤول هماهنگی اعتراضهای تجزیهطلبان کرد و ترک در آذربایجان و شهرهای آذريزبان انتخاب شد. هماهنگی تجزیهطلبان بهنام دفتری در ابتدای کار شخصی را به نام امیر مدرسی (مسؤول سابق هماهنگی اعتراضهای تجزیهطلبان در شهرهای آذربايجان) به نفيسه معرفی کرد تا هماهنگیهای لازم را جهت واگذاری مسؤولیت مورد نظر در آذربایجان انجام دهد. نفیسه بعد از یک هفته همه کارها را از امیر مدرسی تحویل گرفته و فعالیت خود را شروع کرد. ابتدای امر جلسات مختلفی با افراد سرشناس در بحث تجزیهطلبی گرفته شد و شورای تجزیه طلبهای ترک متشکل از افرادی مانند پرویز محمدی، عیسی یگانه، سیف علی دلیری، عباس لسانی، سید حیدر بیات، علی حاجمحمدی و ... تاسیس شد. همه جلسات شورای تجزیه طلبهای ترک در محله قهرمان (محلهای که نفیسه در آن بزرگ شده بود) برگزار میشد. سپس قرار شد یکی از این افراد رابط وزارت خارجه انگلیس با ترکیه و دیگری رابط انگلیس با آذربایجان باشند. بعد از آن جلسهای با تجزیهطلبان کرد نیز برگزار شد، افرادی مانند ابراهیم جهانگیری، عرفان تارین، اسماعیل زارعی، دلشاد جمشیدی، رضا امینی، نزار کوهستانی، کامیار روژهلات، خابات رسولی، هاوار بازیان و ... شورای تجزیه کردستان مستقل را تاسیس کردند. همه جلسات شورای تجزیه طلبهای کرد نیز در یکی از ویلاهای دهکده بند برگزار شد. بعد از چند هفته با برگزاری جلسات مداوم، کارها ساماندهی شد. قرار شد سایر جلسات با حضور معاون نفیسه (قاسم اکبری) در ارومیه و نقده برگزار شود و وي گزارش جلسات را به نفیسه در تهران تحویل دهد. رابطهای نفیسه با شوراهای تجزیه طلب کرد و ترک، رضا امینی و پرویز محمدی بودند. رابط سفارت انگلیس لو رفت با شدت گرفتن برخی حرکتها، رفت و آمدهای رابط نفیسه (سهیلا) با سفارت انگلیس در تهران زیاد و زیادتر شد که در نهایت منجر به دستگیری وی گردید؛ سهیلا دانشجوی رشته زبان و اصالتا اهل کرمانشاه بود. نفیسه تا زمانی که شخص دیگری را جایگزین کند مجبور شد شخصا برخی فعالیتها و حرکتها را به سفارت انگلیس در تهران گزارش دهد، به همین دلیل رفت و آمدهای نفیسه به سفارت زیاد شد. ارتباط با دالتون، مأموریت در استانبول در یکی از این جلسات، دستیار ریچارد دالتون (سفیر وقت انگلیس در تهران) دستور نامهای مبنی بر لزوم تقویت فعالیتهای گروههای ترک و کرد زبان ترکیه در مقابل تحرکات ایران در منطقه را به نفیسه داد. در این دستورنامه مقرر شد نفیسه همه وقت خود را صرف گروههای مختلف تجزیه طلب استانبول کرده و بقیه کارها را به شورای هماهنگی تجزیه طلبها در ایران بسپارد؛ نامهای که نفیسه را مجبور میکرد فضای تازهای در زندگی خود تعریف کند. به همین دلیل نفیسه وقت خود را صرف ترکیه و فعالیتهای آن کرده و کار هماهنگی شورای تجزیه طلبها در ایران را موقتا به معاون خود (قاسم اکبری) سپرد. کوهنورد طی 3 روز همه اسناد و مدارک و فعالیتها را جمعبندی کرده و به «قاسم اکبری» واگذار کرد. بعد از آن همه کارهایی که در ارومیه و نقده انجام داده بود را به سفارت انگلیس در تهران تحویل داد تا آنها در جریان کامل فعالیتهای وی در ارومیه و نقده قرار بگیرند. وی در راستای زمینه سازی برای سفر به ترکیه مجبور شد ایده و برنامههای جدیدی را طراحی کند تا مدیریت روزنامه همشهری را مجاب به پذیرش سفر به ترکیه و تهیه گزارش از آن کشور کند. او به دفتر مدیر رفته و اعلام کرد شبکه سیانان ترک نابترین خبرها را از ایران به ترکیه ارسال میکند و ما همیشه چند گام از آنها عقب هستیم برای همین لازم است فضایی مهیا شود که ما دفتری در استانبول داشته باشیم و ما نیز تازهترین اخبار، مصاحبهها و گزارشها را از این کشور داشته باشیم. مدیریت روزنامه نیز بعد از 3 روز پاسخ مثبت خود مبنی بر فرستادن یک خبرنگار به استانبول را اعلام داشت و قرار شد نفیسه به صورت آزمایشی سفری به استانبول داشته باشد. مصاحبه و جلسه خصوصی با گل و اردوغان در ابتدای ورود به ترکيه نفیسه با رابطی که از قبل مشخص شده بود ملاقات کرده و هماهنگیهای لازم جهت تشکیل جلسات مورد نیاز در استانبول را انجام داد. در کنار آن نفیسه با مقامات ترک نیز مصاحبه و گفتوگوهایی داشت. اولین مصاحبه نفیسه با مقامات ترک، با عبدالله گل بود و بعد از آن هم با رجب طیب اردوغان مصاحبه و گفتوگو کرد. سفر نفیسه به ترکیه و البته گزارشهای او شک و شبهههای زیادی را در فضای خبرگزاریها و رسانهها به وجود آورد، زیرا حواشی گزارشها و مصاحبههای نفیسه کاملا غیرعادی بود و در فضای کاملا خصوصی برگزار شده بود. به عنوان نمونه نفیسه بعد از مصاحبه با اردوغان، در بعد از ظهر همان روز، جلسه خصوصی یک ساعته با اردوغان داشت که موجب تعجب شده و سوالهای زیادی را ایجاد کرد و سوالهایی که نفیسه از عبدالله گل و اردوغان پرسیده بود کاملا شخصی و بدون هماهنگی با دفتر روزنامه بود. گزارشها و مصاحبه ها، در 2 روز متوالی انجام شده و او اضافه بر سازمان، مابقی روزهای هفته را در استانبول مانده بود. (در واقع نیاز به ماندن یک هفتهای برای نفیسه نبود. اما با اصرار یک هفته در ترکیه مانده بود.) سوال این بود که نفیسه در این مدت چه کار کرده است؟ برای اولین بار بود که یک گزارشگر زن ایرانی توانسته بود با مسؤولان بلند پایه ترکیه مصاحبه اینچنینی انجام دهد و جلسه خصوصی داشته باشد! فعالیتها و جلسات مشکوک نفیسه در استانبول از دید نیروهای امنیتی ایران پنهان نماند و کار به جایی رسید که شایعه پناهندگی نفیسه به ترکیه نیز بر سر زبانها افتاد. بعد از فشارها توسط نیروهای امنیتی، نفیسه مجبور به بازگشت به ایران شد. حتی در رسانهها مطرح شد تحرکات نفیسه کوهنورد بوی جاسوسی برای ترکیه و انگلیس میدهد. انکار سفارت انگلیس با بالا گرفتن حرف و حدیثها علیه نفیسه کوهنورد و متهم شدن نفیسه به جاسوسی برای انگلیس، دستیار ريچارد دالتون سفیر وقت انگلیس در تهران اعلام کرد که بین وزارت خارجه انگلیس و هیچ یک از خبرنگارهای داخلی (اشاره به نفیسه کوهنورد) هیچگونه رابطهای وجود نداشته و ادعاهای دستگاه امنیتی ایران کاملا بیاساس است. خبرگزاریها و سایتهای خبری نیز در واکنش به صحبتهای سفارت انگلیس درباره نفیسه نوشتند: «ماموریت نفیسه به نام همشهری به کام بیبیسی». او بعد از بازگشت به تهران شخصی را به نام «مارال داشلی» به عنوان رابط خود با سفارت انتخاب کرد و همه گزارشهای تهیه شده را از طریق وی به سفارت انگلیس منتقل کرد. رفته رفته حساسیت نسبت به نفیسه بیشتر شده و تحقیقات درباره عملکرد وی ادامه پیدا کرد. بعد از مدتی رسانهها مطلبی را با عنوان رابطه و همکاری غیر قانونی نفیسه کوهنورد با شبکه غیرقانونی سی انان ترک منتشر کردند. با افشای روزافزون فعالیتهای نفیسه، شایعه جاسوسی وی برای انگلیس و ترکیه نیز قوت پیدا کرد و سرانجام منجر به اخراج وی از روزنامه همشهری شد. خروج غیرقانونی از کشور بعد از مطرح شدن جاسوسی و ممنوعالخروج شدن نفیسه، فعالیتهای او محدود شد تا بتواند در یک زمان مناسب از ایران خارج شده و به لندن برود. او ادامه فعالیتهای خود مشغول بود و گزارشهای خود را توسط رابطش «مارال» به سفارت میفرستاد و بارها و بارها به بهانه دیدار خانواده نیز به ارومیه سفر کرده و از نزدیک فعالیتهای شوراها را نیز مورد بررسی قرار میداد. در یکی از سفرهایی که به نقده رفته بود «مارال داشلی» با نفیسه تماس گرفت و به وی گفت طبق اخباری که از سفارت به دست ما رسید احتمال دستگیری نفیسه توسط نیروهای امنیتی ایران شدت پیدا کرده به همین دلیل همه کارها را به معاون خود تحویل داده و بار سفر خود را برای رفتن به انگلیس ببندد. شخص رابطی که قرار شد نفیسه را منتقل کند (غضنفر) فردای آن روز به ارومیه آمد تا از همانجا کارها را هماهنگ کند زیرا خطر بازگشت نفیسه به تهران زیاد بود. به علت ممنوعالخروج بودن، نفیسه مجبور شد به صورت قاچاقی و غیر قانونی از ایران سفر کند. نفیسه در خاطراتش سختترین لحظات خود را آواره بودن در کوهستانها برای گذر از مرز و فرار از ایران میداند. او میگوید: «سختترین لحظههای عمرم، فرار از ایران و رفتن به دیار غربت بود. آن هم با آن وضعیت اسفناک و دشوار. اما غضنفر واقعا به من کمک کرد. او بسیار به من روحیه داد و انصافا حق بزرگی بر گردن من دارد. او آنقدر به من در سختیهای کوهستان لطف کرد که هیچ وقت نمی توانم آن را جبران کنم». حضور در لندن بعد از فرار به ترکیه، نفیسه به لندن رفته و در آنجا با «مهشید نادری» آشنا شد. مهشید نادری مسؤول آموزش و هماهنگی زنان فارسی زبان در رسانههای لندن است. او بعد از شناسایی و مصاحبه با زنان و دختران فارسیزبان تشخیص میدهد که هر یک از آنها در چه قسمتی مشغول به فعالیت شوند. البته ابتدای امر به ظاهر از بخش رادیو و تهیه گزارشهای کوتاه شروع میشد. نفیسه بعد از رفتن به لندن که بنا به سفارشات با مهشید نادری آشنا شده بود، مهشید او را با نادر سمیعی آشنا کرد. نادر مسؤول دفتر گروه فعالیتهای تجزیهطلبان در لندن (چشم روباه) بود. او با پوشش خبرنگار آزاد و گردشگری و... ایرانیانی را که برای سیاحت به لندن میآمدند جذب و در نهایت آنها را تشویق به کار در انگلیس و تشکیل خانواده و گرفتن اقامت در لندن میکرد. مسؤول دفتر جذب تجزیهطلبها در استانبول بعد از آموزش، نفیسه کار خود را از همان لندن شروع کرد و بعد از 4ماه به عنوان مسؤول دفتر جذب و گزینش و فعالیتهای تجزیهطلبها در استانبول معرفی شد. دفتر استانبول چند هفتهای میشد که مسؤول نداشت و نادر، نفیسه را به عنوان مسؤول آن معرفی کرد. بعد از گذشت یک هفته نفیسه به همراه «غضنفر» تحت عنوان خبرنگار به استانبول سفر کردند و اتاقی در هتل جواهر در محله «شیشلی» رزرو کردند تا بتوانند در فرصت مناسب خانه مناسبی برای اقامت دست و پا کنند. نفیسه برای جبران لطفهایی که غضنفر به او داشته بود، غضنفر را به عنوان معاون خود معرفی کرد تا باز با کمک او بتواند کارهای خود را جلو ببرد. بعد از گذشت یک هفته غضنفر خانهای 50 متری در یکی از کوچه پسکوچههای خیابان استقلال در میدان تقسیم، دست و پا کرد. در طول مدت یک سال 5 نفر از توریستهای ایرانی که به استانبول سفر کرده بودند جذب بیبیسی شده و نزدیک به یکصد نفر عضو گروههای تجزیهطلب ترک و کرد شدند. در کنار این کارها برخی گزارشها و خبرها نیز برای رادیو بیبیسی ارسال شد تا پوشش خبرنگاری همچنان حفظ شود. فعالیت با نام مستعار نام مستعار نفیسه در استانبول «لیلا باغچهلی» بود. در تمام این مدت غضنفر در کنار نفیسه (لیلا باغچهلی) بود و رابطه نفیسه با غضنفر به شکلی بود که همه فکر میکردند آنها زن و شوهر هستند. نفیسه 4 سال با غضنفر در کنار هم زندگی کردند اما بنابه گفته غضنفر هیچگاه تصمیم به ازدواج نگرفتند. غضنفر معتقد بود ازدواج متعلق به کشورهای جهان سوم است. او همیشه میگفت: وقتی میشود کنار هم زندگی و مشکلات روحی و جسمی همدیگر را رفع کرد بدون اینکه زیر بار تعهد و مسؤولیتی بروی، چرا خودت را محدود کنی؟ اما برخی افراد جذب شده بعدها ادعا کردند که با شخصی به نام غضنفر آشنا شده و او به شیوههای مختلف آنها را اغفال کرده و با آنها رابطه برقرار کرده است. حتی برخی از آنها ادعا کردند بچههایی که در شکم دارند از غضنفر بوده که خود را خبرنگار بیبیسی معرفی کرده است. با بالا گرفتن اعتراضها مسؤولان لندننشین مجبور شدند برای آرام کردن اوضاع غضنفر را از قسمت مربوطه منتقل کنند. اما سعید وطنخواه که مسؤول جذب و گزینش کارمندان بیبیسی است و مدتی نیز در استانبول بوده و عملکرد نفیسه را از نزدیک دیده بود به همین دلیل به نادر سمیعی گفت که نفيسه را برای کار در بیبیسی در نظر گرفته است. نادر هم با درخواست سعید موافقت کرد و قرار شد نفیسه به لندن منتقل شود. گروه بهایی جوانان بدون مرز ساناز قاضيزاده خبر پذیرش در بيبيسي را به کوهنورد میدهد. ساناز خواهر فرناز قاضیزاده (مجري بيبيسي فارسي) است. او در حال حاضر هم در شبکه بیبیسی فارسی و هم در شبکه من و تو در برنامه من و تو پلاس مشغول به فعالیت است. نفیسه با ساناز قاضیزاده از طریق گروه بهايي «جوانان بدون مرز» آشنا شد. ساناز قاضیزاده یکی از ناظران گروه «جوانان بدون مرز» در لندن بود. فعالیتهای ساناز قاضیزاده (یکی از ناظران گروه جوانان بدون مرز) و گروه «چشم روباه» در برخی قسمتها با هم مشترک است و هر از گاهی مسؤولان گروهها در جلسهای موسوم به «ژورنالیستهای لندنی» گرد هم جمع میشوند تا سر موانع پیشبرد اهداف مشترک گروهها صحبت کرده و مشکلات به وجود آمده یا مشکلات احتمالی آینده را مورد بحث و بررسی قرار دهند. بهزاد بلور و علی همدانی؛ 2 شرور بعد از انتقال از استانبول به لندن، نفیسه به همراه مهشید نادری به ساختمان بیبیسی رفت و بعد از تکمیل پرونده و مشخصات و... وارد استودیوی بیبیسی شد. قرار شد نفیسه تا یکماه آزمایشی باشد و بعد از گذشت دوره آزمایشی و آشنایی با کار، در صورت صلاحدید فعالیت خود را شروع کند. نفیسه در خاطرات خود از روز ورود به دفتر مرکزی شبکه بیبیسی اینگونه یاد کرده است: «علی همدانی و بهزاد بلور روز اول یه جوری با من روبهرو شدن که انگار 10 ساله رفیق فابریک همدیگهایم اما فرناز با اینکه من خواهرشو میشناختم خیلی سخت و یخی برخورد کرد. بعدا فهمیدم که فرناز کلا اینجوریه و تو بیبیسی فقط با چند نفر (مسعود بهنود، عنایت فانی و صادق صبا و...) خوبه و بقیه را اصلا محل نمیذاره. منم کلا سعی میکنم زیاد دم پرش نباشم». علی همدانی، دوستپسر فرن تقی زاده(از مجريان بيبيسي) است و مدتهاست که با هم رابطه دارند. علی همداني یک خانه 65 متری در خیابان «نیوگیت» دارد و فرن بعد از اینکه رابطهاش با بهزاد بلور در سال 2010 به هم خورد در خانه علی همدانی زندگی میکند. افتضاح فرن تقیزاده با بلور علت قطع رابطه فرن با بهزاد هم حامله شدن فرن درماه سوم رابطه شان بود. بهزاد اصرار به نگهداشتن بچه داشت ولی فرن بچه را بدون اطلاع بهزاد سقط کرد. کار به شکایت و دادگاه کشیده شد و در نهایت رابطه بهزاد و فرن به هم خورد. بعد از گذشت چند هفته رابطه نفیسه با علی همدانی صمیمیتر شد. ابتدا این رابطه در حیطه کاری بود اما بعد از اینکه چند سفری نفیسه با علی همداني به استانبول رفتند این رابطه از حالت کاری فراتر رفته و حالت صمیمانهتری به خود گرفت. نفیسه در خاطرات خود پرده از این ارتباط برداشته و میگوید: «آقاجون درست زمانی که داشتم حاضر میشدم گزارش علی رو بگم از بالا پیام اومد که خود محترمشون هم پشت سر من مشغول خوردن نخودچیهاست. حتی با فتوشاپم نمیشه برش داشت. دست آقای زوبینخان هم درد نکنه با شکار این خنده بدجنسانه علی در پشت صحنه». رابطه فاسد زیگزاگی در تمام مدتی که علی همداني و نفیسه در استانبول بودند، نفیسه به او بسیار نزدیک شد. آنها خانهای 70 متری در خیابان Istiklal Caddesi گرفتند و مشغول کار شدند. در طول مدتی که علی و نفیسه در استانبول بودند، چندباری بهزاد هم به استانبول آمد اما رابطه علی و نفیسه بسیار نزدیکتر از آن چیزی بود که بهزاد فکرش را میکرد. صمیمی شدن علی با نفیسه یک طرف، کمرنگ شدن رابطه علی با فرن نیز قسمت دیگر ماجرا بود. تا حدی که موجب قطعشدن رابطه فرن با علی شد. فرن داستان و جریان قطع رابطهاش با علی همداني را در پاسخ به سوال آذر نویدی (یکی از دوستان فیسبوکی فرن) که پرسیده بود چرا با علی همدانی زندگی نمیکنی؟ اینگونه توضیح داد: «بعد از اینکه علی و نفیسه به استانبول رفتند، رابطهشون خیلی نزدیک شده، با هم خونه گرفتن و پیش هم زندگی میکنن. من، علی رو خیلی خوب میشناسم محاله پیش دختری باشه و راحت بخوابه. تازگیها هم یه پیام به بهزاد فرستاده که توش نوشته، این فنچی که پیش منه (نفیسه) دیگه مال من شده شما بپا الهام از دستت نپره (الهام صیادی کارمند تازهوارد بیبیسی که به تلفنهای بینندهها پاسخ میدهد). بهزاد پیامو نشونم داد. اولش خیلی عصبانی شدم ولی بعدش منم حسابی حالشو (علی) گرفتم. شب جات خالی با بهزاد رفتم خونشونو و کلی با هم خوردیم، خوندیم، رقصیدیم و تا صبح با هم بودیم. بعدش منم یه پیام برای علی همداني فرستادم که آن موقعی که تو در کنار فنچتی منم در کنار مرغ عشق دیگهای در حال عشقبازیام. اگر تو فکر میکنی خوشگلتر از من هم وجود داره من هم فکر میکنم بالیاقتتر از تو هم هست. بعدشم هرچی زنگ زد جوابشو ندادم. چند باری هم که اومده لندن، اومدمنتکشی اما دیگه تحویلش نگرفتم. بدبخت اونقدر ندید بدید شده که به نفیسه میگه فنچ. اگه نفیسه فنچه پس عمه 65 ساله منم آهوه». بعد از اینکه نفیسه به لندن آمد مشخص شد علی را به عنوان جایگزین خود در استانبول معرفی کرده است تا رابطهاش را با علی به نوعی به هم بزند. علی همداني بعد از این همه مدت متوجه شد در واقع او نبوده که نفیسه را تور کرده بلکه این نفیسه بوده که برای رسیدن به اهداف خودش از علی استفاده کرده است. نفیسه در حالی به لندن آمد که علی همداني به عنوان جایگزین نفیسه معرفی شده و مجبور شد چند سال دیگر در استانبول باقی بماند. نفیسه بعد از بازگشت مسؤول تهیه و جمعآوری اخبار تجزیهطلبان و اعتراضهای آنها در ایران، ترکیه و عراق برای بخش خبری شد. او خبرهای مورد نیاز را تهیه و تدوین کرده و در نهایت به بخش خبری تحویل میداد. نفیسه در این مدت به نیما اکبرپور و بهزاد بلور نزدیک شد. سفر آنتالیا بعد از یکماه به نفیسه ماموریت داده شد همراه بهزاد بلور به آنتالیای ترکیه برای تهیه گزارشی درباره انتخاب دختران زیبا در مراسمی که در آنجا بود، بروند. در طول سفر نفیسه به بهزاد بسیار نزدیک شد و قرار شد بهزاد او را با نیما اکبرپور بیشتر آشنا کند. در همان سفر بهزاد قرار یک پارتی را در خانه نیما گذاشت و قرار شد بعد از بازگشت از آنتالیا یک پارتی در خانه نیما اکبرپور با هزینه بهزاد برگزار شود. بعد از بازگشت از آنتالیا بهزاد و نفیسه به پارتیای که در خانه نیما تدارک دیده شده بود، رفتند. در آنجا نفیسه توانست به اصطلاح نیما را تور کند. نیما در وبسایت شخصیاش درباره نفیسه اینگونه نوشته: «نفیسه برخلاف قیافه ساده و ساکتش دختر شاد و شلوغیه. پارتیای که توش نفیسه نباشه صفایی نداره. من از اینکه باهاشم خیلی خوشحالم». همخانگی با معاون چلچراغ نفیسه در حال حاضر در خانه نیما زندگی میکند و به سفارش نیما چند ماهی است که مجری برنامه نوبت شما شده است. خود نیما هم هر از گاه که نفیسه برنامه نوبت شما را اجرا میکند در کنار او کامنتهای مخاطبین در سایت بیبیسی و نظراتشان را در وبلاگها بررسی میکند. نیما اکبرپور مجری برنامه کلیک با موضوع فناوری است. نیما اکبرپور متولد ۶ اسفند ۱۳۵۳ در لاهیجان است. وی تحصیلاتش را در رشته مهندسی کامپیوتر و در گرایش نرمافزار در دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان به پایان بردهاست. نوشتن را به طور جدی با وبلاگش «عصیان» آغاز کرد و در هفتهنامه چلچراغ ادامه داد. آخرین مسؤولیتی که در این هفتهنامه داشت معاونت سردبیری و چند ماه هم به عنوان جانشین سردبیر بود. نیما اکبرپور با صادق صبا و عنایت فانی رابطه بسیار نزدیکی داشت. ستار سعیدی در وبگاه شخصی خود درباره نحوه پذیرش نفیسه به عنوان مجری برنامه نوبت شما، نوشته: «اگر نیما نبود، نفیسه عمرا مجری برنامه نوبت شما میشد. انصافا هیچ کس مثل سیاوش و پونه این برنامه رو خوب اجرا نمیکردن ولی به خاطر ارتباطهای شخصی اونا و فضایی که درباره این ارتباطها تو رسانههای داخلی به وجود اومد، صادق مجبور شد سیاوش و پونه رو کنار بذاره. نیما هم که فضا رو خالی دید زود کیس خودشو (
:: بازدید از این مطلب : 318
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1